بی تو متروکه و بیرهگذر است کلبهی من
سخت است بگیری خبر از حال کسی که
از اینکه تو باشی و نباشی
نگران نیست
سخت است بگیری خبر از حال کسی که
از اینکه تو باشی و نباشی
نگران نیست
هفده سال گذشت از
دل به دلبر دادم و دلدار ، دل را ، دل ندید
و
تا ابد مُهر جنون خورد به پیشانی من
گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من
نفسی هست، دلی هست، ولی جانی نیست...
من تو را بر جان خریدم
با تمام واژگان عشق و غم...
شیوه ی چشمت فریبِ جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم...!
و انتهای این قصهی سرد و سفید
همیشه سبز خواهد بود
تا رسیدن سال نو ، تنها یک سلام خورشید باقی ست . . .
زنده باد بال خدا
که فرو می افتد
و درست روی شانۀ من می نشیند،
زنده باد!
زنده باد آفتاب سحر
که سرش را می چرخاند، پیدایت می کند
و تلالو اولش را برای تو پست می کند،
زنده باد!
زنده باد دفتر مشق من
که بین این همه کاغذ
فقط برای تو شعر جذب می کند،
زنده باد!
زنده باد سنگ های خیابان
که بین این همه کفش
فقط از کفش تو عکس می گیرند
و برای عارفان برهنه پای روز جزا می فرستند.
زنده باد عشق تو محبوبم زنده باد
که خیالم را آن قدر دور می برد
که برای حیات این مردم
معنایی پیدا کند.
فقط اونجا که مولانا میگه:
نکند فکرکنی دردلِ من یاد ِتو نیست؛
گوشکن !
" نبض دلم " زمزمهاش با " تو " یکیست ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️