حضرت الیاس (ع)

حضرت الیاس (ع)

معنای اسم:لفظ الیاس یا الیا در زبان عبری به معنای((بزرگوار من خداست))می باشد.

پدر:یاسین

مادر:امٌ حکیم

ظهور:۴۵۰۶ سال بعد از هبوط آدم

دعوت بحق:۲۲ سال مردم را دعوت بحق نمود

یعثت:خداوند او را برای مردم بعلبک مبعوث کرد

محل دفن:آن حضرت به اسمان عروج کرد

بروایتی نسب ان حضرت:الیاس بن یاسین بن فنحاص بن عزاربن هارون بن عمران

تعداد فرزندان : آن حضرت ۱ فرزند داشت.

 

 مختصری از زندگینامه:

 

چنانچه بعضی نوشته اند:حضرت الیاس یکی از انبیاء بنی اسراییل و اهل بعلبک لبنان بود ودر زمان اخار (احهب)می زیست .ان حضرت . مردم بنی اسراییل را به راه راست و ترک بت پرستی دعوت می کرد. ولی قوم او دعوتش را اجابت نمی کردند . عاقبت الیسع را در نبوت جانشین خود قرار داد. و به آسمان عروج کرد. البته در پارهای از روایات و تواریخ امده است که الیاس همچون خضر پیامبر از اب حیات نوشیده و همیشه زنده است و موکل بر دریاهاست همانطوریکه خضر پیامبر موکل برخشکی است.

 فهرست سورههایی که در ان نام الیاس ذکر شده:انعام- صافات.

داستان حضرت الیاس (ع)

در قرآن در سوره انعام آنجا که هدایت انبیا را ذکر می‏کند و می‏فرماید: "و زکریا و یحیی وعیسی و الیاس کل من الصالحین" (۱)

و در این سوره هم از داستان او به جز این مقدار نیامده که آن جناب مردمی را که بتی‏به نام"بعل"می‏پرستیده‏اند، به سوی پرستش خدای سبحان دعوت می‏کرده، عده‏ای از آن‏مردم به وی ایمان آوردند و ایمان خود را خالص هم کردند، و بقیه که اکثریت قوم بودند او را تکذیب نمودند، و آن اکثریت‏برای عذاب احضار خواهند شد.

و در سوره انعام آیه"85"در باره آن جناب همان مدحی را کرده که در باره عموم‏انبیا(ع)کرده، و در سوره مورد بحث علاوه بر آن او را از مؤمنین و محسنین خوانده،و به او سلام فرستاده، البته در صورتی که کلمه مذکور بنا بر قرائت مشهور"ال یاسین"باشد. .

در بعضی از احادیث‏شیعه آمده که امام(ع)فرمود: او زنده و جاودان‏است (۲) .

و در کتاب بحار در داستان الیاس از"قصص الانبیا"و آن کتاب به سند خوداز صدوق، و وی به سند خود از وهب بن منبه و نیز ثعلب در عرائس از ابن اسحاق و از سایرعلمای اخبار، به طور مفصل‏تر از آن را آورده‏اند، و آن حدیث‏بسیار مفصل است که‏خلاصه‏اش این است که: بعد از انشعاب ملک بنی اسرائیل، و تقسیم شدن در بین آنان، یک‏تیره از بنی اسرائیل به بعلبک کوچ کردند و آنها پادشاهی داشتند که بتی را به نام"بعل" می‏پرستید و مردم را بر پرستش آن بت وادار می‏کرد.

پادشاه نامبرده زنی بدکاره داشت که قبل از وی با هفت پادشاه دیگر ازدواج کرده‏بود، و ۹ فرزند - غیر از نوه‏ها - آورده بود، و پادشاه هر وقت‏به جایی می‏رفت آن زن را جانشین خودمی‏کرد، تا در بین مردم حکم براند پادشاه نامبرده کاتبی داشت مؤمن و دانشمند که سیصد نفراز مؤمنین را که آن زن می‏خواست‏به قتل برساند از چنگ وی نجات داده بود.در همسایگی‏قصر پادشاه مردی بود مؤمن و دارای بستانی بود که با آن زندگی می‏کرد و پادشاه هم همواره‏او را احترام و اکرام می‏نمود.

در بعضی از سفرهایش، همسرش آن همسایه مؤمن را به قتل رسانید و بستان او راغصب کرد وقتی شاه برگشت و از ماجرا خبر یافت، زن خود را عتاب و سرزنش کرد، زن باعذرهایی که تراشید او را راضی کرد خدای تعالی سوگند خورد که اگر توبه نکنند از آن دوانتقام می‏گیرد، پس الیاس(ع)را نزد ایشان فرستاد، تا به سوی خدا دعوتشان کند و به‏آن زن و شوهر خبر دهد که خدا چنین سوگندی خورده شاه و ملکه از شنیدن این سخن سخت درخشم شدند، و تصمیم گرفتند او را شکنجه دهند و سپس به قتل برسانند ولی الیاس(ع) فرار کرد و به بالاترین کوه و دشوارترین آن پناهنده شد هفت‏سال در آنجا به سربرد و از گیاهان و میوه درختان سد جوع کرد.

در این بین خدای سبحان یکی از بچه‏های شاه را که بسیار دوستش می‏داشت مبتلابه مرضی کرد، شاه به"بعل"متوسل شد، بهبودی نیافت‏شخصی به او گفت: "بعل"از این‏رو حاجتت را برنیاورد که از دست تو خشمگین است، که چرا الیاس(ع)رانکشتی؟پس شاه جمعی از درباریان خود را نزد الیاس فرستاد، تا او را گول بزنند و با خدعه‏دستگیر کنند این عده وقتی به طرف الیاس(ع)می‏رفتند، آتشی از طرف خدای‏تعالی بیامد و همه را بسوزانید، شاه جمعی دیگر را روانه کرد، جمعی که همه شجاع و دلاوربودند و کاتب خود را هم که مردی مؤمن بود با ایشان بفرستاد، الیاس(ع)به خاطراینکه آن مرد مؤمن گرفتار غضب شاه نشود، ناچار شد با جمعیت‏به نزد شاه برود.در همین بین پسر شاه مرد و اندوه شاه الیاس(ع)را از یادش برد و الیاس(ع)سالم به‏محل خود برگشت.

و این حالت متواری بودن الیاس به طول انجامید، ناگزیر از کوه پایین آمده در منزل‏مادر یونس بن متی پنهان شود، و یونس آن روز طفلی شیرخوار بود، بعد از شش ماه دوباره‏الیاس از خانه مزبور بیرون شده به کوه رفت.و چنین اتفاق افتاد که یونس بعد از او مرد، وخدای تعالی او را به دعای الیاس زنده کرد، چون مادر یونس بعد از مرگ فرزندش به جستجوی‏الیاس برخاست و او را یافته درخواست کرد دعا کند فرزندش زنده شود.

الیاس(ع)که دیگر از شر بنی اسرائیل به تنگ آمده بود، از خدا خواست تااز ایشان انتقام بگیرد و باران آسمان را از آنان قطع کند نفرین او مؤثر واقع شد، و خدا قحطی‏را بر آنان مسلط کرد.این قحطی چندساله مردم را به ستوه آورد لذا از کرده خود پشیمان‏شدند، و نزد الیاس آمده و توبه کردند و تسلیم شدند.الیاس(ع)دعا کرد و خداوندباران را بر ایشان ببارید و زمین مرده ایشان را دوباره زنده کرد.

مردم نزد او از ویرانی دیوارها و نداشتن تخم غله شکایت کردند، خداوند به وی وحی‏فرستاد دستورشان بده به جای تخم غله، نمک در زمین بپاشند و آن نمک نخود برای آنان‏رویانید، و نیز ماسه بپاشند، و آن ماسه برای ایشان ارزن رویانید.

بعد از آنکه خدا گرفتاری را از ایشان برطرف کرد، دوباره نقض عهد کرده و به‏حالت اول و بدتر از آن برگشتند، این برگشت مردم، الیاس را ملول کرد، لذا از خدا خواست تااز شر آنان خلاصش کند، خداوند اسبی آتشین فرستاد، الیاس(ع)بر آن سوار شد وخدا او را به آسمان بالا برد، و به او پر و بال و نور داد، تا با ملائکه پرواز کند.

آنگاه خدای تعالی دشمنی بر آن پادشاه و همسرش مسلط کرد، آن شخص به سوی آن‏دو به راه افتاد و بر آن دو غلبه کرده و هر دو را بکشت، و جیفه‏شان را در بستان آن مرد مؤمن‏که او را کشته بودند و بوستانش را غصب کرده بودند بینداخت (۳)

الله اعلم و رسوله.

منابع :

۱) سوره انعام، آیه 85.

۲) به نقل از قصص الانبیاء.

۳) بحار الانوار، ج 16، ص 392.

تفالی به حافظ

تفالی به حافظ

آنان کـه خاک را به نظر کیمیا کـنـند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کـنـند


دردم نهـفـتـه بـه ز طـبیبان مدعی
باشد کـه از خزانـه غیبم دوا کـنـند


مـعـشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد
هر کـس حـکایتی به تصور چرا کنـند


چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن بـه که کار خود به عنایت رها کنـند


بی معرفت مباش که در من یزید عشـق
اهـل نـظر معامـلـه با آشـنا کنند


حالی درون پرده بسی فـتـنـه می‌رود
تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کـنـند


گر سنـگ از این حدیث بنالد عجـب مدار
صاحـب دلان حکایت دل خوش ادا کنـند


می خور که صد گـناه ز اغیار در حـجاب
بـهـتر ز طاعـتی که به روی و ریا کنند


پیراهـنی کـه آید از او بوی یوسـفـم
ترسـم برادران غیورش قـبا کـنـند


بـگذر بـه کوی میکده تا زمره حـضور
اوقات خود ز بـهر تو صرف دعا کـنـند


پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نـهان برای رضای خدا کـنـند


حافـظ دوام وصـل میسر نـمی‌شود
شاهان کـم التـفات به حال گدا کنـند

آرون رالستون

آرون رالستون

آرون رالستون

ماجرای شگفت انگیز استقامت یک کوهنورد

در دهم می سال 2003 ، محل اتفاق ، تقاطع بزرگ کوه های کولورادو در آمریکا .ساعات اولیه صبح است  که آقای رالستون ، کوهنورد معروف امریکایی طبق معمول همیشه با دوچرخه و کوله پشتی مخصوص کوهنوردی خودش از خانه خارج می شود . مساحت زیادی را با دوچرخه طی می کند تا به دره معروفی که همیشه برای کوهنوردی به آنجا می رفته است برسد . این   همان تقاطع بزرگ کوه های کولورادو است . محلی که هر کوهنوردی از شنیدن نام آن به خود می لرزد .

رالتسون تا رسیدن به دامنه کوه  فقط با دو خانم جوان که به قصد تفریح به دامه کوه آمده بودند برخورد می کند و سپس به مقصد همیشگی اش می رسد و برای کوهنوردی از دامنه کوه بالا می رود. چندین ساعت بعد که ورزش همیشگی رالستون به پایان می رسد ، قصد بازگشت می کند ، اما در حال برگشت به سطح زمین سنگ های کوه بر اثر اتفاق کاملاً طبیعی جابجا می شوند و یک سنگ بسیار بزرگ پرتاپ شده و با سرعت تمام به طرف او می آید .
 
 آرون تعریف می کند که در آن لحظه تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود که بدنم را با سرعت هر چه تمامتر از زیر سنگ بیرو ن کشیده و با سرعت حرکت کنم . اما در نهایت بازوی راستم به سنگ گرفت و آن تخته سنگ وحشتناک با وزنی در حدود 700 پوند ( چیزی در حدود 350 کیلوگرم ) بر روی بازوی راستم افتاد و تا کف دست راستم را گرفت . اینجا بود که دیگر از حرکت باز ماندم و نتوانستم بازو تا مچ دستم را از زیر سنگ ماندن نجات بدهم . آرون که هنگام تعریف این واقعه ، عرق سردی بر روی پیشانی اش نشسته است ادامه می دهد که   با تمام توان سعی کردم سنگ را حرکت بدهم اما مگر سنگ حرکت می کرد ؟
 
وزن سنگ بسیار بالا بود و من فقط با یک دست ، نمی توانستم آن را حرکت بدهم و دستم را بیرون بیاورم ، تمام سعی من بر این بود که آرام باشم و در خونسردی کامل به اوضاع فکر کنم . می دانستم که امکانش نیست با یک دست این غول سنگی راحرکت داده  و خودم را  نجات بدهم . آرون به خوبی می دانست که چندین کیلومتر راطی کرده تا به این نقطه برسد  و آن زنان را هم مدت ها پیش در بین راه دیده است پس هیچ کس از حضور او در این مکان خبری ندارد و به همین دلیل کمکی هم از دست کسی ساخته نیست .

آرون رالستون : دره بسیار عمیق بود و ساکت ، هیچ حرکتی دیده نمی شد و هیچ جانداری در آن مکان حضور نداشت . همه آنچه را که به عنوان تغذیه با خود برده بودم شامل یک بطری آب ،  چند عدد شکلات و یک ساندویچ خیلی کوچک می شد . آرون چندین روز در همان حالت در آن دره وحشتناک می ماند ، بعد از گذشت پنج روز  بطری آب خالی شد و هیچ چیزی برای خوردن باقی نمانده بود . پنج شنبه صبح بود و پنجمین روزی که دستش در زیر آن تخته سنگ بزرگ گیر کرده بود در این چند روز ، چندین سناریوی مختلف از ذهن آرون گذشت و افکار مختلفی برای نجات به فکرش رسید . متاسفانه جایی که مانده بود داخل گودی دره بود و از دید همه کس پنهان شده بود و هیچ امیدی به نجاتش نمی رفت .
 
 حتی اگر کشته هم می شد ، معلوم نبود که جسدش را بعد از چند روز پیدا می کردند و آیا اصلا ً کسی موفق به انجام این کار می شد یا نه ؟ آرون تصمیم خودش را گرفت . او می گوید اکنون بعد از بیست روز می توانم از آن واقعه و زجری که کشیدم برای روزنامه ها سخن بگویم . هیچ راه دیگری وجود نداشت به جز اینکه بازویم را قطع کنم . نمی دانستم قادر هستم این کار را انجام بدهم یا نه ؟ اصلاً تصمیم درستی گرفته بودم ؟ جیبهایم را گشتم و تنها چیزی که پیدا کردم یک چاقوی سویسی بسیار کند و کوچک بود مجبور بودم مشغول شوم . اول یک شریان بند درست کردم و بالای بازویم را سفت بستم . نقشه ام را به اجرا گذاشتم و باهمان چاقوی کوچک شروع کردم به بریدن بازوی خودم . آرون عرق صورتش را پاک می کند و ادامه می دهد : وقتی چاقو به استخوان رسید متوجه شدم که چاقو قادر به شکستن استخوان نیست و تنها راهی که وجود داشت شکستن استخوان بازو بود . دو تا از استخوانهای بازویم را شکستم .
 

Aron Ralston  آرون رالستون

 
 درد امانم را بریده بود اما در ان لحظه   فقط   سعی می گردم به چیزهای خوب   در زندگیم فکر کنم . به خوشبختی های گذشته به روزهای خوب ،  به خانواده ام و به کوهنوردی های خوبی که داشتم درد کشنده بود اما تمام فکرم را به مسائل خوب مشغول کرده بودم . وقتی کار بریدن بازو به اتمام می رسد . آرون شروع کرد به خارج شدن از دره و سیزده کیلومتر پیاده روی خون ریزی اجازه فکر کردن درست به آرون   نمی داد و فقط می توانست از روی رد پای   کوهنوردهای دیگر حرکت کند تا به جاده برسد . آنجا بود که با یک زن و شوهر هلندی   برخورد کرد و درجا غش کرد تمام نیروئی که اندوخته بود به پایان رسیده بود ودیگر توانی برای ادامه دادن نداشت . زن و شوهر هلندی کمی آب و شیرینی به آرون می دهند تا احساس ضعف   را از او دور   کنند و سپس وی را با یک هلیکوپتر به اولین مرکز درمانی   منتقل   کردند .

آزمایش های اولیه  نشان  می داد   که آرون حالت عادی ندارد و خون زیادی از وی  رفته است . خلبان هلیکوپتر   تعریف میکند   که تمام   تلاش ما بر این بود که جلوی   خواب رفتن   او را بگیریم ولی روحیه او مثال زدنی و واقعاً عجیب بود ، باور نمی کنید   اگر بگوئیم که آرون با پای خودش وارد بیمارستان شد و تحت مداوای پزشکان   بخش قرار گرفت .
 

آرون رالستون


آرون رالستون کوهنورد با تجربه ای است که واقعاً می توان گفت ، که قهرمانانه خودش را نجات داده است . او اکنون با یک دست به زندگی خودش ادامه می دهد و هنوز هم به کوهنوردی ادامه می دهد . روحیه مثال زدنی   دارد و مشاور خوبی در مشکلات   کوهنوردی دیگران به شمار می رود . جالبترین و تکان دهنده ترین بخش مصاحبه و گفتگوی   آرون ، قسمتی بود که وی از بریدن استخوان بازویش حرف می زند. نمی دانستم چگونه باید این کار را به اتمام برسانم ؟ چاقوی کوچک قادر به بریدن استخوان نبود و راهی به جز شکستن استخوان به ذهنم نمی رسید . با تکه سنگی که پیدا کرده بود   سعی کردم استخوانها را بشکنم و دستم را از بدنم جدا سازم.

آرون در پایان این گفتگو با شهامت و افتخار تمام به خبرنگاران حاضر گفت من برای مقابله کردن با هر پیش آمدی آماده  هستم . در زندگی لحظاتی  وجود داردکه انسان مجبور است تصمیمی را بگیردکه شاید انجام آن در لحظه اول غیر ممکن به نظر برسد ولی هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست من کوهنوردی قدیمی هستم و به تجربه ای که دارم افتخار می کنم .
 
نکته : به نظر من (وبلاگ نویس) اگه آرون با چاقویش شروع به تراشیدن گوشه های سنگ می کرد بعد از ۵ روز می تونست که سنگ رو از جاش حرکت بده !

روش تایپ 10 انگشتی با صفحه کلید

روش تایپ 10 انگشتی با صفحه کلید


در این گفتار به اختصار روش تایپ 10 انگشتی آموزش داده می شود. همانطور که می دانید، تایپ ده انگشتی مهارتی است که به شما امکان می دهد تا بدون نگاه کردن به صفحه کلید، با سرعتی بیش از 5برابر افراد عادی (180حرف در دقیقه) تایپ نمایید.


ارزش و اهمیت تایپ ده انگشتی

مدت دوره آموزش تایپ حرفه ای، به طور معمول در آموزشگاه های فنی و حرفه ای 4 ماه است که گاهی بیشتر نیز می شود. اما معتقدم که جهت آموزش این مهارت به افرادی که واقعاً انگیزه و پشتکار یادگیری آن را داشته باشند، یک جلسه نیز کافی بوده و بعد از آن در صورتی که تمرین مرتب و مکرر کنند، به مرور زمان در حد تایپیست های حرفه ای آموزش دیده ظاهر خواهند شد.


قدم اول

به صفحه کلید نگاه کنید. دو تا از دکمه های صفحه کلید روی خود برجستگی های کوچکی دارند که وجود آنها کمک می کند تا موقعیت این دو دکمه را حتی در تاریکی یا بدون نگاه کردن نیز بتوان پیدا کرد. دکمه های مذکور، حروف F و J می باشند. انگشت اشاره دست راست خود را روی حرف F و انگشت اشاره دست چپتان را روی حرف J بگذارید.


قدم دوم

دو انگشت سبابه خود را روی دکمه SPACE مستقر نموده و 6 انگشت باقیمانده را به ترتیب روی دکمه های کنار حروف F و J بگذارید. (البته بدون فشردن دکمه ها) با مستقر شدن دستتان در این حالت، موقعیت تمامی دیگر کلیدها، نسبت به این  8 کلید ردیف وسط، قابل دسترس می باشد. این 8 دکمه را کلیدهای خانه (HOME KEYS) می نامند.

لازم به یادآوری است که علت مرتب نبودن دکمه های صفحه کلید به ترتیب الفبایی، آرایش آنها به ترتیب میزان کارایی است. 8 کلید خانه، پرکاربردترین حروف صفحه کلید به شمار می روند.

تایپ سریع ۱۰ انگشتی


قدم سوم

برای تایپ کردن، هر کلیدی را که می خواهید فشار دهید باید از میان 8 انگشت ردیف وسط، فقط یک انگشت که به آن دکمه نزدیکتر است از جای خود بلند شده، کلید مذکور را فشرده و دوباره به جای خود بازگردد. پس از بازگشت انگشت به موقعیت اولیه، انگشت بعدی جهت فشردن دکمه بعدی از جای خود بلند شده، دکمه را فشرده و به جای خود باز می گردد. همینطور، هر دکمه ای را که می خواهیم فشار دهیم، فقط یک انگشت برای فشردن آن از جای خود حرکت کرده، آن کلید را فشرده و دوباره به جای خود باز می گردد.


شروع تایپ سرعتی به روش صحیح:

به عنوان شروع، دست خود را به روش گفته شده روی کلیدهای مبنا گذاشته و هر یک از کلمات زیر (یا دیگر کلمات دلخواه) را در برنامه WORD به قدری تایپ کنید که احساس نمایید نوشتنشان (بدون نگاه به صفحه کلید) برایتان آسان شده است. هر کلمه، حدوداً دو خط.


الف) تمرین با حروف ردیف وسط:

سم، کشک، گک، ات، لب، شک،

بات،بابا ،الب، شبی، یاس، سال، لاک،

کمال، شیما، مینا، امشب، لک لک، نم نم


ب) تمرین با حروف ردیف وسط و بالا:

ضش، صس، ثی، قب، فب، چک، جک، حک، خم، هن، عت، غت

ضامن، صبا، ثمین، قلیان، فلفل، چنگک، جنگل، خلاص، همیشه، علما، غلام

فسنجان، فسقلی، فکستنی، ثنایی، قلقلی، قشنگ، عقاب، خفن، خنک


پ) تمرین با حروف ردیف های وسط، بالا و پایین:

ظش، طس، زی، رب، ذب، /ک، .م، ون، ئت، دت، زکی، رشت، دادار

ظله، طشت، زورو، رب انار، بند رخت، ظالم، طالبی، زنبور، روزی، ذلیل، دهکده، نائب،آبله

(نکته1: جهت نوشتن حرف آ کلیدهای SHIFT+H را بفشارید.)

(نکته2: کلید SHIFT همواره با انگشت کوچک دست مخالف دستی که حرف مربوطه را می زند فشرده می شود)

ملاحظه، کبوتر، آشکار


قدم چهارم :

در شروع کار، ممکن است اجرای این روش، کمی برایتان دشوار بوده و یا احساس کنید روش کندی است. اما فراموش نکنید که به مرور زمان آنقدر در این کار ماهر خواهید شد که سرعت نوشتنتان با صفحه کلید چندان فرقی با سرعت نوشتن با خودکار نخواهد داشت.

تمارین مربوط به کلیدهای اعداد، در اینجا آورده نشده، اما جهت اطلاع از انگشت متناظر با هر عدد، به رنگ دکمه ها در شکل زیر دقت نمایید. (کلیدهای همرنگ با انگشت مشابهی فشرده می شوند)

تایپ سریع ۱۰ انگشتیتایپ سریع ۱۰ انگشتی

ممکن است با بلند شدن یک انگشت، انگشت دیگری نیز به طور غیر ارادی از جای خود بلند شود، اما این موضوع ایرادی نداشته و مهم این است که حتماً پس از فشار دادن دکمه مورد نظر، هر دو انگشت به جای اولیه خود باز گردند.


کلیات ماجرا

کلیات ماجرا همین بود. اما یادتان باشد که میزان سرعت و مهارت شما در تایپ کامپیوتری فقط و فقط بستگی به میزان تمرین و تجربه تان خواهد داشت. چنانچه زمانی برسد که بتوانید 180حرف در دقیقه تایپ کنید (با احتساب کسر 5حرف به ازای هر غلط) یعنی شایستگی دریافت مدرک بین المللی این رشته را داشته و از نظر سازمان فنی و حرفه ای کشور، یک تایپیست حرفه ای به شمار می آیید.

با مراجعه به این لینک می توانید نرم افزارهای مرتبط با تایپ را دانلود نمایید.

منبع : www.tebyan.net

۱۰ حس برتر حیوانات

۱۰ حس برتر حیوانات

خفاش

خفاشها با تولید امواج مافوق صوت و با توجه به شکل موج بازگشتی پس از برخورد با موانع، از برخورد با موانع پرهیز کرده و حشرات را شکار می کنند. این دستگاه طبیعی و پیشرفته صوتی Eholocation نام داشته که دلفینها نیز سیستمی مشابه با آن را دارا می باشند.

۹- کوسه

هیچ وقت با یک کوسه Hide-and-seek (قایم باشک) بازی نکنید چونکه خواهید باخت. کوسه ها دارای سلولهای مخصوصی در سر هستند که نسبت به میدان مغناطیسی تولید شده توسط دیگر موجودات حساس می باشد. این حس به قدری در انواع خاصی از کوسه ها قویست به طوری که امواج تولید شده توسط یک ماهی کوچک را در زیر کف دریا شناسایی می کند.

۸- مار بوآ

اندامها حساس به دمای مار بوآ که بین چشم ها و سوراخ بینی وی واقع شده، او را قادر می سازد که طعمه خود را از طریق حس کردن دمای بدن وی شناسایی کند. این اندام که در دو طرف سر مار بوآ قرار دارد با تشکیل یک شکل ۳ بعدی از طعمه، او را قادر می سازد که جهت و شدت حمله خود را حتی در تاریکی مطلق بدون کوچکترین نقصی انجام دهد.

۷- مرغ مگس خوار

چشمان برخی حشرات و پرندگان مانند مرغ مگس خوار، قادر به دیدن امواجی از نور هستند که خارج از محدوده دید انسان بوده و  چشم انسان قادر به دیدن آن نمی باشد. پرندگانی که به نظر ما بی رنگ یا تک رنگ می آیند، دارای آنچنان رنگهای متفاوتی هستند که حتی ما نمی توانیم آنها را نام گذاری کنیم. این توانایی در تلسکوپ هابل به کار گرفته شده که پس از رنگ آمیزی توسط متخصصان، ما میتوانیم از دیدن آنها لذت ببریم.

۶- گربه سانان

گربه سانان دارای غشایی در پشت چشمشان هستند که مانند آینه عمل کرده و آنها را قادر می سازد که حتی در تاریکی مطلق حرکت کرده و طعمه خود را شکار کنند. این غشا که tapetum lucidum نام دارد نور را پس از عبور از شبکیه دوباره منعکس می کند که چشم را قادر به جذب هر چه بیشتر فتونهای نور می کند.

۵- مار

مارها با استفاده از زبان دو شاخه خود محیط اطراف را آنالیز می کنند. مار بوسیله زبان خود ذرات ریز معلق در هوا را جذب می کند. سپس مار زبان خود را در محوطه بالای دهان خود قرار می دهد که به آن Jacobson's organs گفته می شود. در آنجا بوی ذرات آورده شده توسط زبان شناسایی شده و به سیگنالهای الکتریکی تبدیل شده و به مغز فرستاده می شود.

۴- پروانه

پروانه می تواند سیگنالهای عاشقانه را که pheromones نامیده می شوند و توسط جنس مخالف فرستاده شده را از فاصله ۱۵ کیلومتری شناسایی کنند. برخی تحقیقات نشان داده که انسان نیز می تواند این سیگنالها را شناسایی کند ولی از فاصله بسیار نزدیک.

۳- موش

بسیاری از موشها دارای بینایی بسیار ضعیفی هستند. موشها از موهای اطراف بینی خود که vibrissae نامیده ی شود دقیقا به همان شیوه که افراد نابینا از عصا استفاده می کنند، برای دیدن اشیا استفاده می کند. با مالیدن این موها به اشیا مختلف، موش یک تصویر سه بعدی از فضای اطراف خود ایجاد می کند.

۲- Drum Fish

برخی از ماهیها مانند Drum Fish از اندامی مخصوص برای شنیدن استفاده می کنند. این ماهیها نوسانات دریا را بوسیله یک حسگر بسیار قوی دریافت کرده و سپس بوسیله سلولهای ویژه ای آنالیز مرده و به امواج صوتی تبدیل کرده و به مغز می فرستد.

۱- پرندگان مهاجر

بسیاری از پرندگان مخصوصا پرندگان مهاجر از میدان مغناطیسی زمین برای پیدا کرده راه خود در مسافرتهای طولانی استفاده می کنند. دانشمندان هنوز اطلاع دقیقی از چگونگی این مساله ندارند ولی تحقیقات جدید نشان داده که پرندگان امواج مغناطیسی زمین را به مدلی از رنگ و یا نور می بینند.

ست کردن لباس برای آقایون

ست کردن لباس برای آقایون

مردان قد بلند

1- لباسهای یکدست یکرنگ نپوشید.
2- لباسها و شلوارهای زیپدار یکسره نپوشید.
3- کـت و شـلوار بـا خـطـوط راه راه یا خـطـوط عـمــودی و
کراوات باریک و ژاکتی که طولش تا روی کمر است نپوشید.


مردان قد کوتاه

1- کفش بوت و ساق بلند نپوشید آنها شما را قد بلندتر نمی‌کنند.
2- شلوار پاچه کوتاه و یا پاچه تا شده ( پاکتی ) نپوشید.
3- لباس آستین دار به تن کنید.
4- از نقش و نگار عمودی راه راه عمودی و شلوار راسته و کراوات باریک استفاده کنید.

مردان چاق

1- ژاکت اپل دار نپوشید.
2- کراوات زرق و برق دار نزنید.
3- دکمه پیراهن را تا انتها و بالا نبندید.
4- ساعت باریک به دست نکنید.
5- پلوور حجیم و یقه اسکی نپوشید.
6- بلوز و پیراهن یقه هفت نپوشید.
7- شلوار تنگ نپوشید.
8- لباس با خطوط عمودی و کراوات یکرنگ استفاده کنید.
9- از لباسهای تیره رنگ استفاده کنید.

 

مردان شکم بزرگ

1- جلیقه و یا هر چیزی که روی شکم بیافتد و به آن فشار بیاورد را نپوشید.
2- شلوار را روی شکم خود نیاورید.
3- لباسهای براق و یا روشن نپوشید.
4- لباسهای گشاد و تیره رنگ بپوشید.
5- کراوات پهن بزنید که تا خط کمر بلند باشد.
6- ژاکت و شلوار یکرنگ بپوشید.
7- شکم خود را کوچک کنید!

به جای چی بگیم چی ؟ تا پارسی را پاس بداریم

به جای چی بگیم چی ؟ تا پارسی را پاس بداریم دوست شما عشق خدائی
به جای ائتلاف بگو همایه
به جای ابتدا بگو نخست
به جای ابتدایی ترین بگو ساده ترین
به جای ابتلاء بگو دچاری
به جای ابتکار بگو نوآوری
به جای ابدیت بگو همیشگی
به جای ابن سینا بگو پور سینا
به جای اتباع بگو شهروندان
به جای اتحاد بگو همبستگی
به جای اتفاق افتاد بگو رخ داد
به جای اتفاق افتادن بگو رخ دادن
به جای اتفاقات بگو رویدادها
به جای اتوماتیک بگو خودکار
به جای اتومبیل بگو خودرو
به جای اتومبیل بگو خودرو
به جای اجتناب بگو دوری
به جای اجتناب ناپذیر بگو پیشگیری ناپذیر
به جای اجرت بگو دستمزد
به جای اجناس بگو کالاها
به جای اجیر بگو مزدور
به جای احترام بگو ارج
به جای احتمالا بگو شاید - چه بسا
به جای احتیاج بگو نیاز
به جای احتیاط بگو پروا
به جای احدی بگو هیچکسی
به جای احسان بگو نکویی
به جای احسنت، براوو یا باریکلا بگو آفرین
به جای احضار کردن بگو فراخواندن
به جای احضار کردن بگو فراخواندن
به جای احیانا بگو شاید
به جای اخاذی بگو زورگیری
به جای اخبار بگو تازه ها
به جای اختراع بگو نوآوری
به جای اختلاط بگو درهمی
به جای اختناق بگو خفگی - فشار - تنگنا
به جای اخذ بگو دریافت
به جای اخطار بگو هشدار
به جای اخلاف بگو جانشینان
به جای اخوت بگو برادری
به جای اخوی بگو برادر
به جای اخیرالتأسیس بگو نوبنیاد - نوساز
به جای اخیرا بگو به تازگی
به جای ادوار بگو دوره ها
به جای اذان بگو بانگ نماز
به جای اذیت بگو آزار
به جای ارائه طریق کردن بگو پیشنهاد کردن
به جای ارائه کرد بگو رو کرد
به جای اراضی بگو زمین ها
به جای ارامنه بگو ارمنیان
به جای اربعین بگو چله
به جای ارتجاع بگو واپسگرایی
به جای ارتعاش بگو لزرش
به جای ارتفاع بگو بلندی
به جای ارزاق بگو خواروبار
به جای ارسال کردن بگو فرستادن
به جای ارشد بگو بزرگتر
به جای ارفاق بگو آسانگیری
به جای ارکان بگو پایه ها
به جای ارکستر بگو همنوازی
به جای اریکه بگو تخت
به جای اریکه فرمانروایی بگو تخت فرمانروایی
به جای از اوایل بگو از آغاز
به جای از این جهت بگو از این رو
به جای از این طریق بگو از این روش
به جای از این قبیل بگو از این دست
به جای از این نظر بگو از این رو
به جای از آن جمله بگو از آن میان
به جای از آن روز به بعد بگو پس از آن روز
به جای از بین بردن بگو از میان بردن
به جای از جانب بگو از سوی
به جای از جمله بگو از دسته - از آنگونه
به جای از حیث بگو از دید
به جای از طرف دیگر بگو از سوی دیگر
به جای از طریق بگو از راه
به جای از قدیم بگو از دیر باز
به جای ازدواج بگو زناشویی
به جای اساس بگو بنیاد
به جای اساسنامه بگو بنیادنامه
به جای اساسی بگو بنیادی - بنیادین
به جای اسبق بگو پیشین
به جای اسپری بگو افشانه
به جای استبداد بگو تکسالاری - خوکامگی
به جای استحصال بگو برداشت
به جای استحضار بگو آگاهی
به جای استحقاق بگو شایستگی - سزاواری
به جای استحمام بگو خودشویی
به جای استحکامات بگو سنگربندی ها
به جای استدعا می کنم بگو خواهش می کنم ، درخواست می کنم
به جای استراتژی بگو راهبرد
به جای استراتژیک بگو راهبردی
به جای استراحت کردن بگو آسودن - درازکشیدن
به جای استراق سمع بگو شنود
به جای استرداد بگو واپسداد
به جای استشمام بگو بو کردن- بوییدن
به جای استشهاد بگو گواهی
به جای استعفا بگو کناره گیری
به جای استعمال بگو کاربرد
به جای استفاده از بگو به کارگیری
به جای استفاده بگو کاربرد
به جای استقامت بگو پایداری
به جای استقبال بگو پیشباز
به جای استقرار بگو برپایی
به جای استقلال بگو خودسالاری
به جای استمرار بگو ادامه - پیوستگی
به جای استناد بگو گواهمندی
به جای استنباط بگو برداشت
به جای استهزاء بگو ریشخند
به جای استهلاک بگو فرسایش
به جای استیجاری بگو کرایه ای
به جای استیضاح بگو بازخواست
به جای استیضاح بگو بازخواست
به جای استیلاء بگو چیرگی
به جای اسرار بگو رازها
به جای اسراف بگو ریخت و پاش
به جای اسطوره بگو افسانه
به جای اسقاطی بگو ناکارآمد
به جای اسلاف بگو یشینیان - گذشتگان
به جای اسلحه بگو جنگ افزار
به جای اسم بگو نام
به جای اسهال بگو شکم روش
به جای اسکله بگو بارانداز
به جای اسیر بگو برده - دستگیر
به جای اشاعه بگو گسترش
به جای اشتباها ً بگو ندانسته
به جای اشتغال بگو کارگماری
به جای اشرار بگو آشوبگران
به جای اشراف بگو بزرگان-بزرگواران
به جای اشعار بگو سروده ها
به جای اشکال بگو خرده
به جای اصحاب بگو یاران
به جای اصرار بگو پافشاری
به جای اصطلاحات بگو واژگان
به جای اصطکاک بگو سایش
به جای اصفهان بگو اسپهان - اسپاهان
به جای اصل بگو ریشه-بن-بیخ
به جای اصولی بگو بنیادی - بنیادین
به جای اصیل بگو ریشه دار
به جای اضافه کردن بگو افزودن
به جای اضطراب بگو پریشانی
به جای اضمحلال بگو نابودی
به جای اطاعت بگو پیروی - فرمانبرداری
به جای اطاعت می شود بگو به روی چشم
به جای اطاق بگو اتاق
به جای اطراف بگو گوشه ‎ها-کناره ‎ ها
به جای اطرافیان بگو خویشان - نزدیکان
به جای اطریش بگو اتریش
به جای اطلاع بگو آگاهی
به جای اطلاع ثانوی بگو آگهی پس از این
به جای اطلاعات بگو داده ها
به جای اظهار داشت بگو بازگو کرد
به جای اظهار نظر بگو بازگویی دیدگاه
به جای اعتبارنامه بگو استوارنامه
به جای اعتدال بگو میانه روی
به جای اعتدال بگو میانه روی
به جای اعتقادات بگو باورها
به جای اعتماد به نفس بگو خودباوری
به جای اعتماد متقابل بگو همباوری
به جای اعجاب انگیز بگو شگفت انگیز
به جای اعدام کردن بگو سر به نیست کردن
به جای اعراب (عرب ها) بگو تازیان
به جای اعزام بگو گسیل
به جای اعلام کردن بگو آگاه کردن
به جای اعلان بگو آگهی
به جای اعیاد بگو جشن ها
به جای اغتشاش بگو آشفتگی
به جای اغلب بگو بیشتر
به جای افتتاح بگو گشایش
به جای افتخار بگو سربلندی
به جای افتضاح بگو رسوایی
به جای افراد بگو کسان
به جای افرادیکه بگو کسانیکه
به جای افراط بگو زیاده روی
به جای افسوس بگو دریغا
به جای افقی بگو ستانی
به جای اقامت بگو ماندن
به جای اقبال بگو بخت
به جای اقتباس از ... بگو برگرفته از ...
به جای اقدام نمودن بگو دست زدن
به جای اقصی نقاط جهان بگو سرتاسر جهان
به جای اقصی نقاط دنیا بگو سرتاسر جهان
به جای اقصی نقاط کشور بگو سرتاسر کشور
به جای اقلام بگو نمونه ها
به جای اقلیت بگو کمتری
به جای الان بگو اکنون
به جای البسه بگو پوشاک
به جای الحاق بگو پیوست
به جای الی یا لغایت بگو تا
به جای اما بگو ولی
به جای امام بگو پیشوا
به جای امام جماعت بگو پیشنماز
به جای امام جماعت بگو پیشنماز
به جای امتحان بگو آزمون
به جای امتحان کردن بگو آزمودن - آزمایش کردن
به جای امتداد بگو راستا
به جای امتناع بگو خودداری - پرهیز
به جای امتناع کردن بگو خودداری کردن
به جای امثال بگو همانند
به جای امداد بگو یاری رسانی
به جای امدادگر بگو یاری رسان
به جای امر بگو فرمایش
به جای امرار معاش بگو گذران زندگی
به جای امرتان چیست؟ بگو فرمایشتان چیست؟
به جای امریه بگو فرمان نامه
به جای امکان پذیر بگو شدنی
به جای انبیاء بگو پیامبران-پیغمبران
به جای انتخاب بگو گزینش
به جای انتخابات بگو گزیدمان
به جای انتصاب بگو گماشتن-گمایش
به جای انتظار بگو چشمداشت
به جای انتظار داشتن بگو چشم داشتن
به جای انتظار می رود بگو پیش بینی می شود
به جای انتقاد کردن بگو خرده گیری - خرده گرفتن
به جای انتقام بگو تلافی - کینخواهی
به جای انجماد بگو یخ زدن
به جای انحاء بگو روش ها
به جای انحراف بگو لغزش
به جای انحرافات بگو کژی ها
به جای انزوا بگو گوشه گیری
به جای انسجام بگو هماهنگی
به جای انشاء الله بگو به امید خدا
به جای انصراف دادن بگو کناره گیری کرد
به جای انعطاف بگو نرمش
به جای انعقاد خون بگو لختگی خون
به جای انعکاس بگو بازتاب
به جای انفجار بگو پکیدن - پکش
به جای انفرادی بگو تنهایی
به جای انفصال بگو جدایی
به جای انهار بگو رودها
به جای انهدام بگو نابودی
به جای انواع بگو گونه ها
به جای اهالی بوشهر بگو مردمان بوشهر
به جای اهتمام بگو کوشش
به جای اهدا کردن بگو پیشکش کردن
به جای اواسط بگو میانه ها
به جای اوباش بگو ناکس
به جای اول بگو نخست
به جای اولا بگو نخست
به جای اولاد بگو فرزندان
به جای اولویت بگو نخستینگی
به جای اولین بگو نخستین
به جای اکاذیب بگو دروغ ها
به جای اکتفاء بگو بسنده
به جای اکتفاء کردن بگو بسنده کردن
به جای اکثر قریب اتفاق بگو بیشتر
به جای اکثرا بگو بیشتر
به جای اکثریت بگو بیشتری
به جای ایاب و ذهاب بگو رفت و آمد
به جای ایالت بگو استان - فرمانروایی
به جای ایام بگو روزها
به جای ایجاد اشتغال بگو کارآفرینی
به جای ایجاد بگو برپایی
به جای ایجاد شده بگو برپاشده
به جای ایجاد کردن بگو پدید آوردن
به جای ایده آل بگو آرمانی
به جای ایده آلیست (فرانسوی) بگو آرمان گرا
به جای ایده آلیسم بگو آرمان گرایی
به جای ایرانی الاصل بگو ایرانی تبار
به جای ایرانیت بگو ایرانی گری
به جای ایمان بگو باور - باورداشت
به جای این طور بگو اینگونه
به جای ایندکس بگو نمایه
به جای آباژور بگو نورتاب
به جای آخر الامر بگو سرانجام
به جای آخر بگو پایان
به جای آخرت بگو رستاخیز
به جای آخرین بگو واپسین
به جای آرشیو بگو بایگانی
به جای آزمایشات بگو آزمایش ها
به جای آس بگو تکخال
به جای آسانسور بگو بالابر
به جای آل بویه بگو خاندان بویه
به جای آلت قتاله بگو کشت افزار
به جای آن را باطل کردم بگو آن را تباه کردم
به جای آنطور بگو آنگونه
به جای آنوقت بگو آنگاه
به جای با اصل و نسب بگو با ریشه
به جای با تشکر بگو با سپاس
به جای با تقوی بگو پرهیزگار
به جای با تمام بگو با همه
به جای با عقاید مختلف بگو با باورهای گوناگون
به جای با قابلیت بگو با توانایی
به جای با لیاقتی بگو شایستگی
به جای باجناق بگو همریش
به جای بارز بگو آشکار - پدیدار
به جای باطل بگو نادرست - تباه
به جای باطنی بگو درونی
به جای باعث بگو مایه
به جای باعث عبرت دیگران بگو مایه پند دیگران
به جای باقیمانده بگو مانده
به جای بالاجبار بگو به ناچار
به جای بالاخره بگو سرانجام
به جای بالاخص بگو به ویژه
به جای بالعکس بگو وارون
به جای بالقوه بگو نهفته - خفته
به جای بالکن بگو ایوان
به جای باکره (بانوان) بگو دوشیزه
به جای بحبحه بگو هنگامه
به جای بحث و تبادل نظر بگو گفتمان
به جای بحر خزر بگو دریای مازندران
به جای بحران بگو چالش
به جای بخیل بگو چشم تنگ
به جای بد جنس بگو بد نهاد
به جای بدعت بگو نوآوری
به جای بدن بگو تن
به جای بدو بگو آغاز
به جای بدون شک بگو بی گمان
به جای بدون فوت وقت بگو بی درنگ
به جای بدیل بگو همتا
به جای بدین طریق بگو بدین روش
به جای بذر پاشیدن بگو تخم پاشیدن
به جای بذله گو بگو شوخ
به جای بر اساس بگو بر پایه
به جای بر عهده بگو بر دوش
به جای بر مبنای بگو بر پایه
به جای براق بگو درخشان
به جای برای مثال بگو برای نمونه
به جای برخی مواقع بگو گاهی
به جای برعکس بگو وارونه
به جای برقرار بگو پایدار - استوار - برپا
به جای برودت بگو سرما
به جای برودتی بگو سرمایشی
به جای برکه بگو آبگیر
به جای بزاق بگو آب دهن
به جای بسط دادن بگو باز کردن : اندکی سخن را باز کنید
به جای بسط بگو گسترش
به جای بسمه تعالی بگو به نام خدا
به جای بسهولت بگو به آسانی
به جای بشارت دادن بگو مژده دادن
به جای بشاش بگو خندان
به جای بشر بگو آدمی
به جای بصیرت بگو بینش
به جای بعد بگو پس
به جای بعدها بگو در آینده
به جای بعضا بگو گاهی
به جای بعضی اوقات بگو هر از چند گاهی
به جای بعضی بگو برخی
به جای بعضی مواقع بگو گاهی
به جای بعضی وقتها بگو گاهی
به جای بعید بگو دور
به جای بلاتکلیف بگو بی برنامه
به جای بلاتکلیفی بگو بی برنامگی
به جای بلاغت بگو شیوایی
به جای بلافاصله بگو بی درنگ
به جای بنیان بگو بنیاد
به جای بنیانگذار بگو بنیادگذار
به جای به اتفاق بگو همراه
به جای به احتمال زیاد بگو به گمان بسیار
به جای به این ترتیب بگو بدین سان
به جای به تدریج بگو کم کم
به جای به تفصیل بگو به گستردگی
به جای به حق بگو به سزا
به جای به خصوص بگو به ویژه
به جای به زعم بگو به باور
به جای به سرعت بگو با شتاب
به جای به طور قطع بگو بی گمان
به جای به ظن من بگو به گمان من
به جای به عبارتی بگو به گفته ای
به جای به علاوه بگو افزون بر آن
به جای به غیر از اینکه بگو جدا از اینکه
به جای به قول بگو به گفته
به جای به لحاظ بگو از دید
به جای به مثابه بگو به مانند
به جای به منظور بگو برای
به جای به موازات بگو همراستا
به جای به نحو بگو به گونه
به جای به نحوی بگو به گونه ای
به جای به هر حال بگو به هر روی
به جای به هر صورت بگو به هر روی
به جای به همین خاطر بگو از این رو
به جای به همین دلیل بگو از این روی
به جای به هیچ عنوان بگو به هیچ روی
به جای به واقع بگو به راستی
به جای به وجود آوردن بگو پدید آوردن
به جای به وجود آورنده بگو پدیدآورنده
به جای به وسیله بگو بدست
به جای به وضوح بگو به روشنی
به جای به وفور بگو فراوان
به جای به وقوع پیوست بگو رخ داد
به جای به کرات بگو بارها
به جای بهت بگو گیجی
به جای بوران بگو برفباد
به جای بولتن بگو گزارشنامه
به جای بوکس بگو مشتزنی
به جای بکر بگو دست نخورده
به جای بی احتیاط بگو بی پروا
به جای بی احساس بگو سنگدل
به جای بی اصل بگو بی ریشه
به جای بی اصل و نسب بگو بی ریشه
به جای بی اعتبار بگو بی ارزش
به جای بی اعتقاد بگو ناباور
به جای بی اعتقادی بگو ناباوری
به جای بی اعتنا بگو رویگردان
به جای بی اعتنایی بگو رویگردانی
به جای بی انتها بگو بی پایان
به جای بی انضباطی بگو نا به سامانی
به جای بی بدیل بگو بی همتا
به جای بی بضاعت بگو تهیدست
به جای بی تامل بگو بی درنگ
به جای بی تدبیر بگو نابخرد
به جای بی تدبیری بگو نابخردی
به جای بی ترتیب بگو درهم
به جای بی تردید بگو بی گمان
به جای بی تردید بگو بی گمان
به جای بی توجه بگو بی پروا
به جای بی جرات بگو بزدل
به جای بی جواب بگو بی پاسخ
به جای بی حد و حصر بگو بی اندازه
به جای بی حساب بگو بیشمار
به جای بی حواس بگو پریشان
به جای بی حوصلگی بگو بی تابی
به جای بی حوصله بگو بی تاب
به جای بی خبر بگو سرزده - ناآگاه
به جای بی خبر بگو ناآگاه
به جای بی خبری بگو ناآگاهی
به جای بی رحم بگو سنگدل
به جای بی رقیب بگو بی مانند
به جای بی روح بگو بی جان
به جای بی سلیقگی بگو بدپسندی
به جای بی سلیقه بگو بدپسند
به جای بی شباهت بگو ناهمانند
به جای بی شعور بگو نادان
به جای بی شک بگو بی گمان
به جای بی صبر بگو ناشکیبا
به جای بی صبری بگو ناشکیبایی
به جای بی عدالتی بگو بی دادگری
به جای بی فایده بگو بیهوده
به جای بی قرار بگو بی تاب
به جای بی قراری بگو بی تابی
به جای بی لیاقتی بگو ناشایستگی
به جای بی نظمی بگو نا به سامانی
به جای بی نظیر بگو بی همتا - بی مانند
به جای بی کفایتی بگو ناشایستگی
به جای بیان کردن بگو بازگو کردن
به جای بیش از حد بگو بیش از اندازه
به جای بیعانه بگو پیش پرداخت
به جای بین المللی بگو جهانی - فرامرزی
به جای بین النهرین بگو میانرودان
به جای بین بگو میان
به جای بینهایت بگو بیکران
به جای بیوگرافی بگو زندگینامه - سرگذشت
به جای پاراگراف (لاتین) بگو بند
به جای پارتیشن بگو دیوارک
به جای پارکینگ بگو خودروگاه
به جای پاساژ (فرانسوی) بگو تیمچه
به جای پاسپورت بگو گذرنامه
به جای پانسمان بگو زخمبندی
به جای پاورقی بگو زیرنویس
به جای پر تعداد بگو پرشمار
به جای پرتحمل بگو پرتاب
به جای پرتعداد بگو پرشمار
به جای پرثمر بگو پربار
به جای پرنس بگو شاهزاده
به جای پرنسس بگو شاهدخت
به جای پروژکتور بگو نورافکن
به جای پروسه بگو فرآیند
به جای پستچی بگو نامه رسان
به جای پلیس بگو شهربانی
به جای پمپ بگو مکنده
به جای پیش شرط بگو پیش نیاز
به جای تا به حال بگو تاکنون
به جای تا حالا بگو تاکنون
به جای تا حدودی بگو تا اندازه ای
به جای تا حدی بگو تا اندازه ای
به جای تابعیت ایران بگو شهروندی ایران
به جای تاثرآور بگو دلخراش
به جای تاثیر بگو کارایی
به جای تاثیر گذار بگو کارساز
به جای تاجر بگو بازرگان
به جای تاخیر بگو دیرکرد
به جای تارک دنیا بگو جهانرها
به جای تاسف بار بگو اندوه بار
به جای تاسف بگو افسوس
به جای تاسیس بگو راه اندازی
به جای تاسیس کردن بگو پایه گزاری کردن
به جای تالم بگو اندوه
به جای تامل بگو درنگ
به جای تاکید بگو پافشاری
به جای تاکید کرد بگو پافشاری کرد
به جای تألیف شده بگو نوشته شده
به جای تبادل نظر بگو گفتگو - گفتمان
به جای تبحر بگو چیرگی
به جای تبریزی الاصل بگو تبریزی تبار
به جای تبریک بگو شادباش- شاباش
به جای تبسم بگو لبخند
به جای تبعات بگو پیامدها
به جای تبعه ایران بگو شهروند ایران
به جای تبعیت بگو پیروی
به جای تبعیت کردن بگو پیروی کردن
به جای تجار بگو بازرگانان
به جای تجارت بگو بازرگانی
به جای تجاری بگو بازرگانی
به جای تجانس بگو همگنی
به جای تجاوز بگو دست درازی
به جای تجدید نظر بگو بازنگری
به جای تجربه کردن بگو آزمودن
به جای تجزیه طلب بگو جدایی خواه
به جای تجزیه و تحلیل بگو موشکافی
به جای تجمع بگو گردهمایی
به جای تجمع کنندگان بگو گردآمدگان
به جای تجهیزات بگو ساز و برگ
به جای تحت اللفظی بگو واژه به واژه
به جای تحت فشار بگو زیر فشار
به جای تحت لوای بگو زیر درفش
به جای تحتانی بگو زیرین
به جای تحرک بگو جنبش
به جای تحریک کننده بگو برانگیزاننده
به جای تحسین برانگیز بگو آفرین انگیز
به جای تحصن بگو بست
به جای تحصن کردن بگو بست نشستن
به جای تحصنگاه بگو بستگاه
به جای تحقیر بگو خوارداشت
به جای تحقیق بگو پژوهش
به جای تحقیقاتی بگو پژوهشی
به جای تحمل بگو بردباری
به جای تحمل نمی کند بگو برنمی تابد
به جای تحمل کرد بگو تاب آورد
به جای تحول بگو دگرگونی
به جای تحولات بگو دگرگونی ها
به جای تخریب بگو ویرانی
به جای تخصص داشتن بگو سررشته داشتن - کاردان بودن
به جای تخطی بگو لغزش
به جای تخلیه بگو تهی سازی
به جای تخمین بگو برآورد
به جای تخیل بگو پنداشت - پندار
به جای تداوم بگو ادامه
به جای تدبیر بگو راهکار
به جای تدریجا بگو کم کم
به جای تدوین بگو گردآوری
به جای تذکر بگو یادآوری - گوشزد
به جای تراس بگو ایوان
به جای ترافیک بگو شدامد
به جای تربیت بگو پرورش
به جای تربیت کردن بگو پرورش دادن
به جای ترجمه بگو برگردان
به جای تردد بگو آمدوشد
به جای تردید بگو دودلی - گمان
به جای ترشح بگو تراوش
به جای ترغیب کند بگو وا دارد
به جای ترقی بگو پیشرفت
به جای ترمینال بگو پایانه
به جای ترویج بگو گسترش
به جای تسامح بگو رواداری
به جای تساوی بگو برابری
به جای تسبیح بگو دستگرد
به جای تست بگو آزمایش
به جای تسطیح بگو هموارسازی
به جای تسلسل بگو زنجیرواری
به جای تسلط بگو چیرگی
به جای تسلیحاتی بگو جنگ افزاری
به جای تسکین بگو آرامش
به جای تشریح بگو کالبدشناسی
به جای تشریفات بگو آیین ها
به جای تشویق بگو دلگرمی
به جای تشکر بگو سپاسگزاری
به جای تصادف بگو برخورد
به جای تصادم بگو برخورد
به جای تصحیح کردن بگو درست کردن
به جای تصدیق (رانندگی) بگو گواهینامه (رانندگی)
به جای تصفیه بگو پالایش
به جای تصور بگو انگاشت - انگار
به جای تصور کردن بگو گمان کردن - پنداشتن
به جای تضاهرات بگو راهپیمایی
به جای تظاهر بگو خودنمایی
به جای تعادل بگو ترازمندی
به جای تعجب بگو شگفتی
به جای تعجب ‎آور بگو شگفتی آور
به جای تعجیل بگو شتاب کردن
به جای تعداد بگو شمار
به جای تعداد محدودی بگو شمار اندکی
به جای تعدادی بگو شماری - چندی
به جای تعرض بگو درازدستی
به جای تعقیب بگو پیگیری - دنبال
به جای تعلق خاطر بگو وابستگی
به جای تعلیم بگو آموزش
به جای تعهدنامه بگو پیمان نامه
به جای تعویض بگو جایگزینی -جابه جایی
به جای تغییر کرد بگو دگرگون شد
به جای تغییرات بگو دگرگونی ها
به جای تفتیش بگو بازجویی
به جای تفحص بگو پیکاوی
به جای تفحص بگو پیکاوی
به جای تفرجگاه بگو گردشگاه
به جای تفریق بگو کاهش
به جای تفنگچی بگو تفنگدار
به جای تفویض بگو سپردن
به جای تفکیک بگو جداسازی
به جای تقاضا بگو درخواست
به جای تقاطع بگو برشگاه
به جای تقبل کردن بگو پذیرا شدن
به جای تقدم بگو پیشینگی
به جای تقدیر یا قسمت بگو سرنوشت
به جای تقدیم کردن بگو پیش کش کردن
به جای تقرب بگو نزدیکی
به جای تقریبا 50 عدد بگو ? نزدیک 50 تا - کم و بیش 50 تا
به جای تقریبا بگو کم وبیش-نزدیک به
به جای تقسیم بگو بخش
به جای تقلب بگو دغلی
به جای تقلید بگو دنباله روی
به جای تقلیل بگو کاهش
به جای تقلیل دادن بگو کاستن
به جای تقوی بگو پرهیزگاری - پرهیز
به جای تقویم بگو سالنامه
به جای تلف کردن بگو هدر دادن
به جای تلفیقی بگو آمیزه ای
به جای تلویحا بگو سربسته
به جای تمام امور بگو همه کارها
به جای تمام شده بگو پایان یافته
به جای تمامی بگو همگی
به جای تمامی بگو همگی
به جای تمامیت ارضی بگو یکپارچگی کشوری
به جای تمایل بگو گرایش
به جای تمایلات بگو گرایش ها
به جای تمثال بگو پیکر - تندیس
به جای تمدن بگو شهریگری
به جای تمرد بگو سرکشی
به جای تمساح بگو سوسمار
به جای تملق بگو چاپلوسی
به جای تمنا بگو خواهش
به جای تمنا می کنم بگو خواهش می کنم
به جای تمول بگو توانگری
به جای تنفر بگو کینه
به جای تهدید بگو ترسانیدن
به جای تهمت بگو انگ
به جای تواتر بگو بسامد
به جای تواتر بگو بسامد
به جای تواضع بگو فروتنی
به جای توالت بگو دستشویی - آبخانه - دست به آب
به جای توأم بگو همراه
به جای توبیخ بگو نکوهش - سرزنش
به جای توجه بگو پروا
به جای توحید بگو یکتاپرستی
به جای توریست بگو گردشگر
به جای توریسم بگو گردشگری
به جای توزیع بگو پخش
به جای توسط بگو بدست
به جای توسعه بگو گسترش
به جای توصیه بگو پیشنهاد - رهنمود
به جای توضیح المسائل بگو روشنگرنامه
به جای توضیح بگو روشنگری
به جای توطئه بگو نیرنگ
به جای توقع بگو چشمداشت
به جای توقیف بگو بازداشت
به جای توقیف بگو بازداشت
به جای تولد بگو زایش
به جای تولید بگو فرآوری
به جای تونل بگو دالان - دالانه
به جای توکل به خدا بگو به امید خدا
به جای تکذیب کردن بگو دروغ شمردن
به جای تکریم بگو بزرگداشت
به جای تکنیک (اروپایی) بگو شگرد
به جای ثالثا بگو سوم
به جای ثانیا بگو دوم
به جای ثبت نام بگو نام نویسی
به جای ثبت نام کردم بگو نام نویسی کردم
به جای ثروت بگو دارایی
به جای ثقیل بگو سنگین
به جای ثلاثه بگو سه گانه
به جای جاده مواصلاتی بگو راه دسترسی
به جای جاذبه بگو کشش
به جای جاعل بگو برساز
به جای جاعلین بگو برسازها
به جای جالب بگو نغز - دلنشین - دلچسب
به جای جالب توجه بگو نگریستنی
به جای جامع بگو فراگیر
به جای جانبی بگو پهلویی
به جای جاهل بگو نادان
به جای جایزه بگو پاداش
به جای جبار بگو ستمکار - ستمگر
به جای جثه بگو تنه
به جای جدار بگو پوسته
به جای جدال بگو کشمکش
به جای جدیدا بگو به تازگی
به جای جدیدالانتشار بگو تازه چاپ
به جای جدیدالتاسیس بگو نوساز-تازه ساز
به جای جدیدترین بگو تازه ترین
به جای جذاب بگو گیرا
به جای جذابیت بگو گیرایی - گیرایش
به جای جذب دانشجو بگو پذیرش دانشجو
به جای جراید بگو روزنامه ها
به جای جرأت بگو یارا
به جای جرثقیل بگو گرانکش
به جای جرح بگو زخم
به جای جرم بگو بزه
به جای جریمه بگو تاوان
به جای جزء به جزء بگو مو به مو
به جای جزایی بگو کیفری
به جای جزیره بگو آبخوست (abxast)
به جای جزیی از آن بگو پاره ای از آن
به جای جسد بگو پیکر
به جای جسور بگو بی باک - دلیر
به جای جعل بگو برساخت
به جای جعلی بگو برساخته - ساختگی
به جای جعلی بگو دروغین
به جای جغرافیا بگو گیتاشناسی
به جای جلاد بگو دژخیم
به جای جلال و جبروت بگو فر و شکوه
به جای جلسات بگو نشست ها
به جای جلسه بگو نشست
به جای جلسه کارمندان بگو نشست کارمندان
به جای جلوس کردن بگو نشستن
به جای جمع آوری بگو گردآوری
به جای جمعاً بگو رویهمرفته
به جای جمعه بگو آدینه
به جای جمعی بگو گروهی
به جای جنس بگو کالا
به جای جنوب بگو نیمروز
به جای جهل بگو نادانی
به جای جهنم بگو دوزخ
به جای جواب بگو پاسخ
به جای جوابگو بگو پاسخگو
به جای جوار بگو همسایگی
به جای جواز بگو پروانه
به جای جک (در خودرو) بگو خرک
به جای چارت بگو نمودار
به جای چرا زحمت کشیدید؟ بگو چرا رنجه فرمودید؟
به جای چراغ قوه بگو چراغ دستی
به جای چطور بگو چگونه
به جای چه طوری؟ بگو چگونه؟
به جای حائز بگو دارای
به جای حادثه بگو پیشامد
به جای حاذق بگو زبردست
به جای حاصل از بگو برآمده از
به جای حاضر بگو آماده
به جای حال که بگو اکنون که
به جای حالا بگو اکنون
به جای حامله بگو آبستن - باردار
به جای حامی بگو پشتیبان
به جای حامیان بگو پیروان
به جای حاوی بگو در بر گیرنده
به جای حبس بگو زندان
به جای حتماً بگو بی گمان به جای حد بگو مرز - کران
به جای حداقل بگو کمینه - دست کم
به جای حداکثر بگو بیشینه
به جای حدس بگو گمان
به جای حدس می زنم بگو گمان می کنم
به جای حدود بگو نزدیک
به جای حدی ندارد از ... بگو مرزی ندارد از ...
به جای حرارت بگو گرما
به جای حرارتی بگو گرمایشی
به جای حراست بگو نگهبانی
به جای حرام بگو ناروا
به جای حرف "سین" بگو بندواژه "سین"
به جای حرف (الفبا) بگو بندواژه
به جای حرف بی ربط بگو سخن نادرست
به جای حرف زدن بگو سخن گفتن
به جای حرفه ای بگو چیره دست
به جای حرفه بگو پیشه
به جای حرم سرا بگو پرده سرا
به جای حرکت بگو جنبش
به جای حرکت کن بگو بجنب
به جای حریف بگو هم آورد
به جای حزن انگیز بگو اندوهبار
به جای حزن بگو اندوه
به جای حساب شده بگو سنجیده
به جای حسابگر بگو دوراندیش
به جای حساس بگو دلنازک
به جای حسب الامر بگو به دستور
به جای حسنه بگو نیک - نیکو
به جای حسود بگو چشم تنگ
به جای حصار بگو دیوار - بارو
به جای حفاظت بگو نگهداری
به جای حفره بگو سوراخ
به جای حفظ کردن (نوشته) بگو از بر کردن
به جای حق التحقیق بگو پژوهانه
به جای حق التدریس بگو آموزانه
به جای حق الزحمه بگو دستمزد
به جای حق السکوت بگو خموشانه
به جای حقارت بگو خواری
به جای حقوق بگیر بگو مزدبگیر
به جای حقوق(پول دریافتی) بگو دستمزد - کارانه
به جای حقیر بگو کوچک
به جای حقیر شد بگو کوچک شد
به جای حقیقت بگو راستی - درستی
به جای حلق بگو گلو
به جای حلقوم بگو خرخره - خشک نای
به جای حلقوی بگو گرد
به جای حماسی بگو پهلوانی
به جای حماقت بگو سبک مغزی
به جای حمال بگو باربر- بارکش
به جای حمام بگو گرمابه
به جای حمایت بگو پشتیبانی
به جای حمل و نقل بگو ترابری
به جای حمله بگو تاختن - تازش
به جای حنجره بگو خشکنای
به جای حوالی بگو گرداگرد-نزدیکیها
به جای حوزه بگو دامنه - پهنه - گستره
به جای حوزه خلیج فارس بگو گرداگرد خلیج فارس
به جای حول و حوش بگو دور و بر
به جای حکایت بگو سرگذشت یا داستان
به جای حکم بگو دستور
به جای حکمیت بگو داوری
به جای حیات بگو زندگی
به جای حیثیت بگو آبرو
به جای حیرت انگیز بگو شگفت انگیز
به جای حیرت آور بگو شگفت انگیز
به جای حیرت زده بگو شگفت زده
به جای حیطه بگو گستره
به جای حیف که بگو افسوس که
به جای حیله گر بگو فریبکار
به جای حیله، مکر بگو نیرنگ - شیله (شیله پیله)
به جای حیوان بگو جانور - جاندار
به جای خاتمه، انتها یا منتهی بگو پایان - ته
به جای خادم بگو پیشکار
به جای خارج از کشور بگو بیرون از کشور
به جای خارج بگو بیرون
به جای خارجی بگو بیگانه
به جای خارق العاده بگو شگفت انگیز
به جای خازن بگو انباره
به جای خاص بگو ویژه
به جای خاص بگو ویژه
به جای خاصیت بگو ویژگی
به جای خاطر نشان بگو یادآوری
به جای خاطرخواه بگو دلباخته
به جای خاطره بگو یادبود
به جای خالص بگو ناب-سره( sare )
به جای خالصانه بگو بی آلایش
به جای خالق بگو آفریننده
به جای خانم بگو بانو
به جای خباثت بگو پلیدی - ناپاکی
به جای خبر بگو تازه
به جای خبرنگار بگو گزارشگر
به جای خبره بگو کارشناس
به جای خبیث بگو پلید - ناپاک
به جای خجالت آور بگو شرم آور
به جای خجالت بگو شرمساری
به جای خجالت می کشم بگو شرم دارم
به جای خجول بگو شرمسار
به جای خدا رحمتش کند بگو خدا بیامرزدش
به جای خداحافظ بگو خدانگهدار یا بدرود
به جای خدای واحد بگو خدای یکتا
به جای خدشه بگو خراش
به جای خراب بگو ویران
به جای خرابه بگو ویرانه
به جای خرابی بگو ویرانی
به جای خراج بگو باژ (همان باج است)
به جای خرج بگو هزینه
به جای خروج بگو برونرفت
به جای خزانه بگو گنجینه
به جای خسارت بگو زیان
به جای خسوف بگو ماه گرفتگی
به جای خسیس بگو کنس ( kenes)
به جای خصوصا بگو به ویژه
به جای خصوصیت بگو ویژگی
به جای خصومت بگو دشمنی
به جای خضوع بگو فروتنی - افتادگی
به جای خط آهن بگو راه آهن
به جای خط مشی بگو راه و روش
به جای خطاط بگو خوشنویس
به جای خطاطی بگو خوشنویسی
به جای خطی بگو دست نویس
به جای خطیب بگو سخنران
به جای خلاص بگو رها
به جای خلاصه بگو چکیده
به جای خلاصی بگو رهایی
به جای خلافکار بگو تبهکار
به جای خلف وعده بگو پیمان شکنی
به جای خلقت بگو آفرینش
به جای خلقت بگو آفرینش
به جای خلوص بگو نابی - سرگی
به جای خلیج بگو کنداب
به جای خلیج فارس بگو کنداب پارس (Kand AB)
به جای خلیفه بگو جانشین
به جای خمس بگو پنج یک
به جای خنجر بگو دشنه
به جای خواص بگو ویژگان
به جای خودرو کروکی بگو خودرو روباز
به جای خودمختار بگو خودگردان
به جای خوشحال بگو دلشاد
به جای خوف برداشتن بگو ترسیدن
به جای خوف بگو ترس
به جای خوفناک بگو ترسناک
به جای خیاط بگو جامه دوز
به جای خیال بگو گمان
به جای خیال کردم بگو گمان کردم-پنداشتم
به جای خیرمقدم بگو خوش آمد
به جای دائرة المعارف بگو دانشنامه
به جای دائم الخمر بگو میخواره
به جای دائم بگو همیشه - همش
به جای دائمی بگو همیشگی
به جای داخل بگو تو یا درون
به جای داخل کشور بگو درون کشور
به جای داخلی بگو درونی
به جای دب اصغر بگو خرس کوچک
به جای دب اکبر بگو خرس بزرگ
به جای در ارتباط با بگو درباره
به جای در اسرع وقت بگو هرچه زودتر
به جای در انظار عمومی بگو پیش دیده همگان
به جای در این ارتباط بگو در این باره
به جای در این خصوص بگو در این باره
به جای در این مورد بگو در این راستا - در این باره
به جای در آخر بگو در پایان
به جای در باب بگو درباره
به جای در حال توسعه بگو رو به پیشرفت
به جای در حال حاضر بگو هم اکنون
به جای در حال رشد بگو رو به پیشرفت
به جای در حقیقت بگو به راستی
به جای در خصوص بگو درباره
به جای در رابطه با بگو درباره
به جای در رأس بگو در بالای
به جای در صورتی که بگو چنانچه
به جای در ضمن بگو همچنین - وانگهی
به جای در عوض بگو در برابر
به جای در عین حال بگو در همان سان
به جای در غیر اینصورت بگو وگرنه
به جای در قدیم بگو پیشتر ها
به جای در مجموع بگو رویهمرفته
به جای در محذور بگو در تنگنا
به جای در مقابل بگو در برابر
به جای در نتیجه بگو برآیند اینکه
به جای در نظر گرفتن بگو به دیده داشتن
به جای در نهایت بگو در پایان
به جای در هر حال بگو به هر روی
به جای در واقع بگو به راستی
به جای در کل بگو رویهمرفته
به جای درس اول بگو آموزه نخست
به جای درس بگو آموزه
به جای درمورد بگو درباره
به جای درک کردن بگو پی بردن
به جای دست آخر بگو در پایان
به جای دستجرد بگو دستگرد
به جای دسته جمعی بگو گروهی
به جای دستور جلسه بگو دستور نشست
به جای دستور قتل بگو دستور کشتن
به جای دستورالعمل بگو دستورکار
به جای دعا بگو نیایش
به جای دعا می کنم بگو نیایش می کنم
به جای دعوت کردن بگو فراخواندن
به جای دعوتنامه بگو فراخوانه
به جای دعوی کرد بگو کتک کاری کرد
به جای دفاع بگو پدافند
به جای دفتر خاطرات بگو دفتر یادبود
به جای دفن کردن بگو خاکسپاری
به جای دقیق بگو ریزبین
به جای دلایل بگو انگیزه ها
به جای دلیل بگو انگیزه
به جای دموکراتیک بگو مردسالارانه
به جای دموکراسی (اروپایی) بگو مردمسالاری
به جای دموکراسی بگو مردمسالاری
به جای دمکرات بگو مردمسالار
به جای دنیا بگو گیتی - جهان
به جای دور باطل بگو دور تباه
به جای دکوراسیون منزل بگو خانه آرایی
به جای دیاگرام بگو نمودار
به جای دیه بگو خونبها
به جای دیکتاتور بگو خودکامه
به جای ذاتی بگو خدادادی
به جای ذخیره بگو اندوخته
به جای ذره بگو خرده
به جای ذلت بگو خواری
به جای ذکر کردن بگو یادکردن
به جای ذکور بگو مردها
به جای ذیل بگو زیر - پایین
به جای رئوس مطالب بگو سرنوشتار ها
به جای رئیس خانواده بگو سرپرست خانواده
به جای رئیس یا مسئول بگو سرپرست
به جای راجع به بگو درباره
به جای راحت بگو آسان
به جای رادیوتراپی بگو پرتودرمانی
به جای راس ساعت بگو سر ساعت
به جای راسخ بگو استوار
به جای راضی بگو خوشنود
به جای راندمان بگو بهره وری
به جای راه حل بگو راهکار
به جای راوی بگو گوینده
به جای ردیف بگو رده
به جای رزق بگو روزی
به جای رسم الخط یا font (انگلیسی) بگو دبیره
به جای رسوب بگو ته نشست - ته نشین - لای
به جای رسوخ کردن بگو رخنه کردن
به جای رسول بگو فرستاده
به جای رشد کردن بگو بالیدن
به جای رضایت بگو خوشنودی
به جای رضایت بگو خوشنودی
به جای رطوبت بگو نم
به جای رطوبت دارد بگو نم دارد
به جای رعب بگو ترس
به جای رعب و وحشت بگو ترس و هراس
به جای رعد بگو آذرخش
به جای رعد و برق بگو آذرخش
به جای رعشه بگو لرزه
به جای رعیت بگو دهوند
به جای رفاقت بگو دوستی
به جای رفراندم بگو همه پرسی
به جای رفقا بگو دوستان
به جای رفیق بگو دوست
به جای رفیقان بگو دوستان
به جای رقابت بگو چشم وهمچشمی
به جای رقص بگو پایکوبی
به جای روایت بگو داستان - گفتار
به جای روز بخیر بگو روزخوش
به جای روز تولد بگو زادروز
به جای رویت بگو دیدن - دید
به جای زاهد بگو پارسا
به جای زاویه بگو گوشه
به جای زاید الوصف بگو چشمگیر
به جای زباله بگو آشغال
به جای زبان خارجی بگو زبان بیگانه
به جای زبان محاوره ایی بگو زبان گفتاری
به جای زحمت بگو دردسر
به جای زراعت یا زارع بگو کشاورزی یا کشاورز
به جای زلزله بگو زمین لرزه
به جای زنجان بگو زنگان
به جای زوال بگو فروپاشی
به جای زوج بگو جفت
به جای زکات بگو هشت یک
به جای زکام بگو سرماخوردگی
به جای زیاد بگو بسیار
به جای سئوال بگو پرسش
به جای سئوال کردن بگو پرسیدن
به جای سابق بگو پیشین
به جای سابقاً بگو پیشترها
به جای سابقه بگو پیشینه
به جای ساحت بگو پیشگاه
به جای ساحل بگو کناره یا کنار
به جای ساده لوح بگو ساده نگر - ساده اندیش
به جای سارق بگو دزد
به جای ساقط بگو سرنگون
به جای سال جاری بگو امسال
به جای سالاد بگو سبزیانه
به جای سالم بگو تندرست
به جای سایت اینترنتی بگو تارنما
به جای سایر بگو دیگر
به جای سایرین بگو دیگران
به جای سبزیجات بگو سبزی ها
به جای سبقت بگو پیشی
به جای سبوعانه بگو ددمنشانه
به جای سجاده بگو جانماز
به جای سخیف بگو سبک
به جای سد امیرکبیر بگو بند امیرکبیر
به جای سر ( ser) بگو راز
به جای سرحدات بگو مرزها
به جای سرقت بگو دزدی
به جای سریع السیر بگو تندرو - تیزرو
به جای سریع بگو تند
به جای سریعتر بگو تندتر
به جای سعادت بگو بهروزی - خوشبختی
به جای سعی بگو کوشش
به جای سفاک بگو خونریز
به جای سقوط بگو سرنگونی
به جای سلاح بگو جنگ افزار
به جای سلاطین بگو پادشاهان
به جای سلام بگو درود
به جای سلام بگو نیک روز(در دوره ساسانی بیشتر به کار می رفته است)
به جای سلامت باشید بگو پاینده باشید
به جای سلامت باشید بگو زنده باشید
به جای سلسله اشکانی بگو دودمان اشکانی
به جای سلسله بگو زنجیره - دودمان - رشته
به جای سلسله جبال بگو رشته کوه ها
به جای سلطان بگو پادشاه
به جای سلطه بگو چیرگی
به جای سم بگو زهر
به جای سمبل بگو نماد
به جای سمبلیک بگو نمادین
به جای سمعی بصری بگو دیداری شنیداری
به جای سمی بگو زهری - زهرآگین
به جای سمینار بگو هم اندیشی
به جای سند بگو دستک
به جای سنه بگو سال
به جای سه ضربدر چهار بگو سه در چهار
به جای سهل الوصول بگو آسان یاب
به جای سهل بگو آسان
به جای سهم بگو بهره
به جای سهوا ً بگو ندانسته
به جای سهولت بگو آسانی
به جای سوء رفتار بگو بدرفتاری
به جای سوء شهرت بگو بدنامی
به جای سوء ظن بگو بدگمانی
به جای سوئیت بگو سراچه
به جای سوابق بگو پیشینه
به جای سواحل دریای خزر بگو کناره های دریای مازندران
به جای سوبسید بگو یارانه
به جای سوق الجیشی بگو راهبردی
به جای سیاح بگو گردشگر
به جای سیاسیون بگو سیاستمداران
به جای سیرجان بگو سیرگان
به جای سیفون بگو آبشویه
به جای شاعر بگو سراینــــده یا چامه سرا(غزل‏گو)
به جای شامل بگو دربرگیرنده
به جای شانس بگو بخت
به جای شاهد بگو گواه
به جای شایان ذکر است بگو گفتنی است
به جای شب بخیر بگو شب خوش
به جای شباهت بگو همانندی - همانندگی
به جای شبیه بگو مانند - همانند
به جای شجاع بگو دلیر - شیردل
به جای شجاعت بگو دلیری
به جای شجره نامه بگو تبارنامه
به جای شخصیت بگو منش
به جای شدیدا بگو به سختی - سخت
به جای شرارت بگو پلیدکاری - پلیدی
به جای شربت بگو دوشاب
به جای شرح وقایع بگو رویدادنامه - رویدادنگاری
به جای شرفیاب شدن بگو باریافتن
به جای شروع بگو آغاز
به جای شروع کردن بگو آغازکردن
به جای شریان بگو سرخرگ
به جای شط العرب بگو اروندرود
به جای شطرنج بگو چترنگ
به جای شعائر مذهبی بگو آیین های دینی
به جای شعبده بازی بگو چشم بندی
به جای شعر بگو سروده یا چامه(غزل)
به جای شعله بگو اخگر
به جای شعور بگو خرد
به جای شغل بگو کار - پیشه
به جای شفا بگو درمان - بهبود
به جای شق القمر بگو ماه شکافی
به جای شمسی بگو خورشیدی
به جای شهادت بگو گواهی
به جای شهادت داد که ... بگو گواهی داد که ...
به جای شهادت طلبانه بگو جانبازانه - جانسپارانه
به جای شوق بگو شور
به جای شوکت بگو شکوه
به جای شکایت بگو گلایه
به جای شکرگذاری بگو سپاسگذاری
به جای شیطان بگو اهریمن
به جای شیمی بگو کیمیا
به جای شیمیایی بگو کیمیایی
به جای شیوع بگو گسترش
به جای صاحب نظر بگو
به جای صاحبنظر بگو کاردان - کارشناس
به جای صادق بگو راستگو
به جای صاعقه بگو آذرخش
به جای صاف بگو هموار
به جای صاف و هموار بگو هموار
به جای صالح بگو درستکار
به جای صبح بگو بامداد
به جای صبحانه بگو ناشتایی
به جای صبور بگو بردبار - شکیبا
به جای صبور بگو شکیبا
به جای صحبت بگو گفتگو
به جای صحرا بگو بیابان-دشت و دمن
به جای صحیح بگو درست
به جای صداقت بگو راستی-راستگویی
به جای صدف بگو گوشماهی
به جای صدمه بگو آسیب
به جای صدمه دیده بگو آسیب دیده
به جای صراحت بگو روشنی
به جای صرفنظر کردن بگو چشم پوشی کردن
به جای صریح بگو روشن
به جای صعب العلاج بگو بی درمان - سخت درمان
به جای صعودی بگو افزاینده
به جای صف بگو رسته
به جای صفویه بگو صفویان
به جای صلاحدید بگو روادید
به جای صلاحیت بگو شایستگی
به جای صلح بگو سازش - آشتی
به جای صلوات بگو درود فرستادن
به جای صلوة بگو نماز
به جای صمیمی بگو خودمانی
به جای صورت بگو چهره
به جای صیاد بگو شکارچی یا ماهیگیر
به جای ضایع شده بگو از میان رفته
به جای ضایعات بگو پسمان ها
به جای ضخیم بگو کلفت - ستبر
به جای ضد و نقیض بگو ناسازگار
به جای ضدعفونی کردن بگو گندزدایی
به جای ضرب المثل بگو زبانزد
به جای ضرب و شتم بگو لت و کوب
به جای ضربان بگو تپش
به جای ضرر بگو زیان
به جای ضرورت بگو بایستگی
به جای ضروری بگو بایسته
به جای ضعف بگو سستی - ناتوانی
به جای ضعیف بگو ناتوان - لاغر
به جای ضمن آنکه بگو افزون بر آنکه
به جای ضمن تایید بگو افزون بر درست شمردن
به جای ضمیمه بگو پیوست
به جای ضیافت بگو بزم
به جای طاقت بگو توان - تاب - نا
به جای طالع بگو بخت
به جای طایفه بگو ویس - تیره
به جای طباخ خانه بگو آشپزخانه
به جای طباخی بگو آشپزی - (کله پزی)
به جای طبخ بگو پختن
به جای طبق بگو بر پایه
به جای طبقه بندی بگو دسته بندی
به جای طبیب بگو پزشک
به جای طبیعت انسان بگو سرشت آدمی
به جای طراز بگو تراز(همانند ترازو)
به جای طرد شده بگو رانده شده
به جای طرز بگو شیوه
به جای طرز تفکر بگو بینش
به جای طرفدار بگو پیرو
به جای طرفداران بگو پیروان
به جای طرفین بگو هر دو سو
به جای طریقه بگو شیوه
به جای طعم بگو مزه
به جای طفل - اطفال بگو کودک - کودکان
به جای طلا بگو زر
به جای طلافروش بگو زرگر
به جای طلایی بگو زرین
به جای طلوع آفتاب بگو برآمدن آفتاب
به جای طمأنینه بگو آرامش
به جای طناب بگو ریسمان
به جای طهران بگو تهران
به جای طوس بگو توس (نام شهر)
به جای طول بگو درازا
به جای طول تاریخ بگو درازای تاریخ
به جای طویل بگو دراز
به جای طی کردن بگو پیمودن
به جای طیور بگو پرندگان
به جای ظالم بگو ستمگر - بیدادگر
به جای ظالمانه بگو ستمگرانه
به جای ظاهر بگو نما
به جای ظاهر شدن بگو پدیدار شدن
به جای ظاهراً بگو آنسان که پیداست
به جای ظرفیت بگو گنجایش
به جای ظلم بگو ستم - بیداد
به جای ظلمات بگو تاریکی
به جای ظن بگو گمان
به جای ظهر بگو نیمروز
به جای ظهور بگو پیدایش
به جای عابر بانک بگو خودپرداز
به جای عابر بگو رهگذر
به جای عاجز بگو درمانده
به جای عادت بگو خو
به جای عادت کردم بگو خو گرفتم
به جای عادت کردن بگو خو گرفتن
به جای عادل بگو دادگستر - دادگر
به جای عادلانه بگو دادگرانه
به جای عار داشتن بگو ننگ داشتن
به جای عازم بگو رهسپار - راهی
به جای عازم شدن بگو روانه شدن - رهسپارشدن
به جای عاقبت بگو سرانجام
به جای عاقبت به خیر بگو نیک فرجام
به جای عاقل بگو خردمند
به جای عالم بگو جهان یا دانشمند ( alem)
به جای عالمگیر بگو جهانگیر
به جای عالی رتبه بگو والا جایگاه
به جای عالیجناب بگو بزرگوار - والاگهر
به جای عامیانه بگو تودگانه
به جای عبا بگو بالاپوش
به جای عبادت بگو پرستش
به جای عبارتند از بگو بر این پایه اند
به جای عبرت بگو پند
به جای عبور و مرور بگو آمد و شد
به جای عبور کردن بگو گذشتن
به جای عبوس بگو ترشرو
به جای عجب بگو شگفت
به جای عجز بگو درماندگی
به جای عجله بگو شتاب
به جای عجله کن بگو شتاب کن
به جای عجولانه بگو شتابزده
به جای عجیب بگو شگفت
به جای عدد بگو شماره
به جای عدل بگو داد
به جای عدم موفقیت بگو ناکامی
به جای عده ای بگو شماری
به جای عدیده بگو پرشمار
به جای عذر می خواهم بگو پوزش می خواهم  یا ببخشید
به جای عذرخواهی بگو پوزش
به جای عرصه بگو پهنه
به جای عرض اندام بگو جلوه نمایی
به جای عرض بگو پهنا
به جای عرض حال بگو دادخواست
به جای عرضه و تقاضا بگو داد و خواست
به جای عریض بگو پهن
به جای عزا بگو سوگ
به جای عزاداری بگو سوگواری
به جای عزل بگو برکناری
به جای عصاره بگو افشره( afshore)
به جای عصبانی بگو خشمگین
به جای عصبانی شدن بگو برآشفتن
به جای عصبانیت بگو خشم
به جای عصر باستان بگو دوره باستان
به جای عصر بگو ایوار - پسین (امروزه ساکنان استان کرمان، فارس و یزد اینگونه می گویند)
به جای عصر فن آوری بگو زمانه فن آوری
به جای عصیان بگو سرکشی
به جای عطف بگو بازگشت
به جای عظیم الجثه بگو کلان پیکر
به جای عظیم بگو سترگ
به جای عفو بگو بخشش
به جای عقاب بگو شهباز
به جای عقاید بگو باورها
به جای عقب ماندگی بگو واپس ماندگی
به جای عقب مانده بگو واپس مانده
به جای عقب نشینی بگو واپس نشینی
به جای عقربه بگو شاهنگ
به جای عقل بگو خرد
به جای عقلانیت بگو خردمندی
به جای عقیده بگو باور
به جای علائم بگو نشانه ها
به جای علائم راهنمایی و رانندگی بگو نشانه های راهنمایی و رانندگی
به جای علاج بگو درمان - چاره
به جای علاقه بگو دلبستگی
به جای علاقه دارم بگو دلبستگی دارم
به جای علاقه مند بگو دوستدار
به جای علامت بگو نشانه
به جای علاوه بر این بگو افزون بر این
به جای علم بدیع بگو دانش نوآوری
به جای علم بگو دانش
به جای علنی شد بگو آشکار شد
به جای علی الخصوص بگو به ویژه
به جای علی ای حال بگو به هر روی
به جای علیرغم بگو با اینکه
به جای علیه او شورید بگو بر او شورید
به جای عمامه بگو دستار
به جای عمداً بگو دانسته
به جای عمده بگو بزرگ
به جای عمر بگو زندگی
به جای عمران بگو آبادانی
به جای عمق بگو گودی - ژرفا
به جای عمل بگو کنش
به جای عمله بگو کارگر
به جای عمودی بگو ستونی
به جای عمومی بگو همگانی
به جای عمیق بگو گود
به جای عنوان بگو سرنویس
به جای عهد بگو پیمان
به جای عهدنامه بگو پیمان نامه
به جای عواقب بگو پیامدها
به جای عوام فریب بگو مردم فریب
به جای عوام فریبانه بگو مردم فریبانه
به جای عوامفریبانه بگو مردم فریبانه
به جای عودت دادن بگو پس دادن
به جای عودت دادن بگو پس فرستادن
به جای عوض کردن بگو جابجاکردن
به جای عکس العمل بگو واکنش
به جای عیال بگو همسر
به جای عیان بگو آشکار-هویدا
به جای عیب بگو بدی
به جای عید بگو جشن
به جای عید نوروز بگو جشن نوروز
به جای عیش و نوش بگو خوشگذرانی
به جای غارت بگو تاراج
به جای غافل از آنکه بگو ناآگاه از آنکه
به جای غالب مردم بگو بیشتر مردم
به جای غالبا بگو بیشتر
به جای غذا بگو خوراک
به جای غریب بگو ناآشنا
به جای غریبی بگو ناآشنایی
به جای غسل بگو شست و شو
به جای غصه بگو غم - اندوه
به جای غلات بگو جو و گندم
به جای غلام بگو برده
به جای غلبه کردن بگو چیره شدن
به جای غلط بگو نادرست
به جای غلطیدن بگو غلتیدن
به جای غلیظ بگو چگال
به جای غیر قابل اجرا بگو انجام ناپذیر
به جای غیر قابل ارجاع بگو برگشت ناپذیر
به جای غیر قابل انعطاف بگو نرمش ناپذیر
به جای غیر قابل باور بگو باورنکردنی
به جای غیر قابل بخشش بگو نابخشودنی
به جای غیر قابل بیان بگو ناگفتنی
به جای غیر قابل تحمل بگو برنتافتنی
به جای غیر قابل درک بگو درنیافتنی
به جای غیر قابل دسترس بگو دست نیافتنی
به جای غیر قابل عفو بگو نابخشودنی
به جای غیر قابل فهم بگو درنیافتنی
به جای غیر قابل قسمت بگو بخش ناپذیر
به جای غیر قابل مقایسه بگو سنجش ناپذیر
به جای غیر قابل کنترل بگو مهار گسیخته
به جای غیرمرفه بگو بینوا
به جای غیرممکن بگو نشدنی-ناشدنی
به جای فائق آمدن بگو پیروز شدن
به جای فاتح بگو پیروزمند
به جای فاحشه بگو روسپی
به جای فارسی بگو پارسی
به جای فارغ البال بگو آسوده دل
به جای فارغ التحصیل بگو دانش آموخته
به جای فاسد بگو تباه
به جای فاصله گرفتن بگو دور شدن
به جای فامیلی بگو خانوادگی
به جای فانی بگو زودگذر
به جای فاکتور خرید بگو برگ خرید
به جای فاکس بگو دورنگار
به جای فایده بگو سود - هوده
به جای فتح یا ظفر بگو پیروزی
به جای فتنه بگو آشوب
به جای فحاشی بگو ناسزاگویی
به جای فحش بگو ناسزا - دشنام
به جای فرار از بگو گریز از
به جای فرار بگو گریز
به جای فرامین بگو فرمان ها
به جای فرانشیز بگو خودپرداخت
به جای فرض کرد بگو پنداشت
به جای فرمول بگو ساختاره
به جای فرکانس بگو بسامد
به جای فساد بگو تباهی
به جای فعال بگو پرکار
به جای فعال بگو پرکار - پویا
به جای فعالیت بگو تکاپو - کار و جنبش
به جای فعل بگو کارواژه
به جای فعلاً بگو هم اینک
به جای فعلی بگو کنونی
به جای فقدان بگو نبود
به جای فقر بگو تهیدستی- نداری
به جای فقط بگو تنها
به جای فقه بگو دین شناسی
به جای فقیر بگو تهیدست
به جای فقیه بگو دین شناس
به جای فلاسک بگو دمابان
به جای فلذا بگو بنابراین - پس
به جای فلش بگو پیکان
به جای فوت شد بگو درگذشت - مرد
به جای فورا بگو بی درنگ
به جای فوق العاده بگو بی اندازه
به جای فوق برنامه بگو فرابرنامه
به جای فوقانی بگو بالایی
به جای فکر بگو اندیشه
به جای فی الفور بگو در دم
به جای فی المثل بگو برای نمونه
به جای فی الواقع بگو به راستی
به جای فی نفسه بگو به خودی خود
به جای فیش بگو برگه
به جای فیلتر بگو پالایه
به جای قابل انجام بگو شدنی
به جای قابل پیش بینی بگو پیش بینی کردنی
به جای قابل تامل بگو درنگ کردنی
به جای قابل توجه بگو چشمگیر
به جای قابل دسترس بگو دست یافتنی
به جای قابل ذکر است بگو گفتنی است
به جای قابل شما را ندارد بگو سزاوارتان نیست
به جای قابل قبول بگو پذیرفتنی
به جای قابل قسمت بگو بخش پذیر
به جای قابل مطالعه بگو خواندنی
به جای قابل مهار بگو مهارشدنی
به جای قابل کنترل بگو مهارشدنی
به جای قابله بگو ماما
به جای قابلیت قسمت بگو بخش پذیری
به جای قاتل بگو آدمکش
به جای قاجاریه بگو قاجاریان - قاجار
به جای قادر بگو توانا
به جای قاضی بگو دادرس - داور
به جای قاطر بگو استر
به جای قافله بگو کاروان
به جای قبایل بگو تیره ها
به جای قبر بگو گور
به جای قبرستان بگو گورستان
به جای قبض انبار بگو رسید انبار
به جای قبض بگو رسید
به جای قبل بگو پیش
به جای قبلا بگو پیشتر
به جای قبلی بگو پیشین
به جای قبول می کنم بگو می پذیرم
به جای قبیح بگو زشت
به جای قتل عام بگو کشتار
به جای قد علم کردن بگو سربرافراشتن
به جای قدح بگو سبو
به جای قدرت بالقوه بگو توان نهفته
به جای قدرت بگو نیرو - توان
به جای قدرت طلب بگو جاه پرست - فزون خواه
به جای قدرتمند بگو نیرومند
به جای قدردانی بگو سپاسداری
به جای قدم دوم بگو گام دوم
به جای قدما بگو پیشینیان
به جای قدمت بگو دیرینگی
به جای قدمت بگو دیرینگی
به جای قدیم الایام بگو پیشترها
به جای قدیمی بگو کهن - باستانی - کهنه
به جای قدیمی بگو کهنه
به جای قرار بگو پیمان
به جای قرار دادن بگو نهادن
به جای قرار می داد بگو می نهاد
به جای قرارداد بگو پیمان نامه
به جای قراردادن یا بگو گذاشتن
به جای قرض الحسنه بگو وام بی بهره
به جای قرن بگو سده
به جای قره قروت (ترکی) بگو ترف ( Tarf)
به جای قرون بگو سده ها
به جای قرون وسطایی بگو میانسده ای
به جای قرون وسطی بگو سده های میانی
به جای قریب الوقوع بگو زود هنگام
به جای قریب بگو نزدیک
به جای قسم بگو سوگند
به جای قسمت دوم بگو بخش دوم
به جای قسی القلب بگو سنگدل
به جای قصد دارند بگو برآنند
به جای قصر بگو کاخ
به جای قصه بگو داستان
به جای قصور بگو کوتاهی
به جای قصیده بگو چکامه
به جای قضا و قدر بگو سرنوشت
به جای قضائیه بگو دادگستری
به جای قضات بگو داوران
به جای قضاوت بگو داوری
به جای قطع درختان بگو بریدن درختان
به جای قطع کردن بگو بریدن
به جای قطعا بگو بی گمان
به جای قطعه بگو تکه
به جای قفسه بگو گنجه
به جای قلاع بگو دژها
به جای قلمرو بگو گستره
به جای قله بگو چکاد ( Chekad)
به جای قمر مصنوعی بگو ماهواره
به جای قنات بگو کاریز
به جای قناعت کردن بگو بسنده کردن
به جای قنوات بگو کاریزها
به جای قهر آمیز بگو خشونت آمیز
به جای قوای بگو نیروهای
به جای قوز بگو گوژ
به جای قوس بگو کمان
به جای قوم بگو تیره
به جای قوه بگو نیرو - توان
به جای قوی بگو نیرومند
به جای قیافه بگو چهره
به جای قیام بگو شورش - خیزش
به جای قیامت بگو رستاخیز
به جای قیم بگو سرپرست
به جای قیمت بگو بها
به جای قیومیت بگو سرپرستی
به جای گالری (اروپایی) بگو نگارخانه
به جای گرامر زبان (انگلیسی) بگو دستور زبان
به جای گریم (اروپایی) بگو چهره پردازی
به جای گریمور بگو چهره پرداز
به جای گزارشات بگو گزارش ها
به جای گمرک بگو باژگاه
به جای گیشه بگو باجه
به جای لاابالی بگو بی بندوبار - بی سروپا
به جای لااقل بگو دست کم
به جای لاجرم بگو خواه ناخواه
به جای لازم نیست بگو نیاز نیست
به جای لایتناهی بگو بی پایان - بیکران
به جای لایق بگو شایسته
به جای لایق بگو شایسته
به جای لاینحل بگو ناگشودنی
به جای لاینفک بگو جدانشدنی
به جای لاینقطع بگو پیوسته- همواره
به جای لباس بگو پوشاک - جامه
به جای لباس پوشیدن بگو جامه پوشیدن
به جای لجباز بگو یکدنده-ستیزه جو
به جای لجبازی بگو یکدندگی
به جای لحاف بگو روانداز
به جای لحظه به لحظه بگو دم به دم
به جای لذیذ بگو خوشمزه
به جای لطفا بگو خواهشمندم - خواهشمند است
به جای لعنت بگو نفرین
به جای لعنت کردن بگو نفریدن-نفرین کردن
به جای لغت بگو واژه
به جای لغتنامه بگو واژه نامه
به جای لفاظی بگو واژه بازی
به جای لقب بگو فرنام
به جای لهجه بگو گویش
به جای لوازم التحریر بگو نوشت افزار
به جای لوازم بگو ابزارها
به جای لیاقت بگو شایستگی
به جای مؤاخذه بگو بازخواست
به جای مؤلف بگو نویسنده
به جای ما فوق بگو فراتر از
به جای ماء شعیر بگو آبجو
به جای ماحصل بگو دستاورد
به جای ماخوذه بگو برگرفته
به جای مادام العمر بگو همیشگی
به جای مادامی که بگو تا هنگامی که
به جای ماساژ بگو مشت و مال
به جای ماضی بگو گذشته
به جای مالکیت بگو ازآنش
به جای مامور بگو کارگزار
به جای مامور پلیس بگو شهربان
به جای مانع بگو راهبند
به جای مانع بگو گیر - راهبند
به جای ماهر بگو چیره دست
به جای ماهیت کار بگو سرشت کار
به جای ماوراء الطبیعه بگو فرا سرشت
به جای ماوراء النهر بگو فرارود
به جای ماورای بگو فرای
به جای مایحتاج بگو نیازها
به جای مایع بگو آبگون
به جای مایوس بگو دلسرد
به جای مباحثه بگو گفت و شنود
به جای مبارک باد بگو خجسته باد
به جای مبارک بگو فرخنده
به جای مبتدی بگو تازه کار - نوآموز
به جای مبتلا بگو دچار
به جای مبتلا به مریضی بگو دچار بیماری
به جای مبتنی بر بگو بر پایه
به جای مبتکر بگو نوآور
به جای مبتکرانه بگو نوآورانه
به جای مبحث بگو جستار
به جای مبدا بگو آغاز
به جای مبدأ بگو خاستگاه
به جای مبهوت بگو گیج
به جای مبین بگو بازگوکننده
به جای متاثر بگو دل آزرده
به جای متارکه بگو جدایی
به جای متاسفانه بگو بدبختانه شوربختانه
به جای متبحر بگو زبردست - چیره دست
به جای متحد بگو همبسته
به جای متخصص بگو کارآزموده
به جای متخصصان بگو کارآزمودگان
به جای متخصصین بگو کارآزمودگان
به جای مترادف بگو همچم
به جای متراکم بگو چگال
به جای مترجم بگو برگرداننده
به جای مترقی بگو پیشرفته
به جای متزلزل بگو لرزان
به جای متسلسل بگو زنجیروار
به جای متشکرم بگو سپاسگزارم
به جای متشکریم بگو سپاسگزاریم
به جای متشکل از بگو در برگیرنده
به جای متعادل بگو ترازمند
به جای متعاقب بگو به دنبال - در پی
به جای متعاقبا بگو پس از این
به جای متعجب بگو شگفت زده
به جای متعجب شد بگو شگفت زده شد
به جای متعدد بگو انبوه
به جای متعصب بگو خشک سر
به جای متعلق به بگو از آن
به جای متعهد بگو پایبند
به جای متفرق کردن بگو پراکنده کردن - پراکندن
به جای متفق القول بگو یکزبان-همزبان
به جای متفکر بگو اندیشمند
به جای متفکران بگو اندیشمندان
به جای متقاضی بگو درخواست کننده
به جای متلاشی بگو فروریخته
به جای متمایز بگو جدا
به جای متمول بگو توانگر
به جای متنوع بگو گوناگون
به جای متواتر بگو پی در پی
به جای متواضع بگو فروتن
به جای متوالی بگو پیاپی
به جای متوسط بگو میانه
به جای متوقف شد بگو بازایستاد
به جای متوقف شدن بگو بازایستادن
به جای متولد شده بگو زاده شده
به جای متولی بگو دست اندرکار - سرپرست
به جای متولیان بگو دست اندرکاران
به جای مثال بگو نمونه
به جای مثلث بگو سه گوش - لچک
به جای مثلثی بگو لچکی
به جای مثمر ثمر بگو کارساز
به جای مثمر ثمر واقع شد بگو به کار آمد
به جای مجانی بگو رایگان
به جای مجبور بگو ناچار
به جای مجتمع بگو همتافت
به جای مجدد بگو دوباره
به جای مجدداً بگو دوباره
به جای مجذوب بگو شیفته - شیدا
به جای مجرب بگو کارآزموده
به جای مجرم بگو بزهکار
به جای مجروح بگو زخمی
به جای مجسمه بگو تندیس
به جای مجلس بگو انجمن
به جای مجلل بگو پرشکوه - پرنما
به جای مجله بگو گاهنامه
به جای مجمع بگو گردهمایی
به جای مجموعاً بگو روی هم
به جای مجموعه بگو گردآور
به جای مجنون بگو دیوانه - شیدا
به جای مجهول الهویه بگو ناشناس
به جای مجوز بگو پروانه
به جای محاسبه نشده بگو نسنجیده
به جای محافظ بگو نگهبان
به جای محبس بگو زندان
به جای محبوب بگو دوست داشتنی
به جای محبوس بگو زندانی
به جای محترم بگو ارجمند
به جای محترم بگو ارجمند - گرامی
به جای محتوا بگو درونمایه
به جای محتویات بگو درونمایه
به جای محدود بگو اندک
به جای محذوریت بگو تنگنا
به جای محرم بگو رازدار
به جای محروم بگو بی بهره
به جای محرک بگو جنباننده
به جای محسوس بگو چشمگیر
به جای محشر بگو رستاخیز
به جای محصل بگو دانش آموز
به جای محصول بگو فرآورده
به جای محضر اسناد رسمی بگو دفترخانه
به جای محضر بگو پیشگاه
به جای محفوظ بگو نگاهداشته
به جای محقق بگو پژوهنده یا پژوهشگر
به جای محققانه بگو پژوهشگرانه
به جای محل اکتشاف بگو یافتگاه
به جای محل تلاقی بگو پیوندگاه
به جای محله بگو برزن
به جای محکم بگو استوار
به جای محیط بگو پیرامون
به جای محیط بگو پیرامون
به جای مخاصمه بگو رزم
به جای مخبر بگو خبرنگار-خبررسان
به جای مختصر بگو ناچیز
به جای مختلط بگو درهم
به جای مختلف بگو گوناگون
به جای مخرب بگو ویرانگر
به جای مخزن بگو انبار- انباشتگاه - اندوختگاه
به جای مخصوص بگو ویژه
به جای مخفی بگو پنهان - نهان
به جای مخفیانه بگو پنهانی
به جای مخفیگاه بگو نهانگاه
به جای مخلوط بگو درهم - آمیخته
به جای مخلوط کردن بگو آمیختن درآمیختن
به جای مخلوق بگو آفریده
به جای مخمصه بگو ?هچل ( Hachal)
به جای مد (در دریا) بگو خیزآب
به جای مد نظر بگو دلخواه
به جای مداخله بگو پادرمیانی
به جای مداوم بگو همیشگی
به جای مدت مدید بگو دیرگاه
به جای مدتی است بگو چندی است
به جای مدد بگو یاری
به جای مدرس بگو استاد - آموزگار
به جای مدرسین بگو آموزگاران
به جای مدرن بگو نوین - امروزین
به جای مدعوین بگو میهمانان
به جای مدفون کردن بگو به خاک سپردن
به جای مدل (اروپایی) بگو الگو
به جای مدینه فاضله بگو آرمانشهر
به جای مذاکره بگو گفتگو
به جای مذبوحانه بگو نافرجام
به جای مذمت کردن بگو نکوهیدن
به جای مذهب - دین بگو کیش - آیین
به جای مذکر بگو نر
به جای مذکور بگو یادشده
به جای مراتع بگو چراگاه ها
به جای مراجعت بگو بازگشت
به جای مربع بگو چهارگوش
به جای مرتباً بگو پی در پی
به جای مرتبط بگو پیوسته
به جای مرتجع بگو واپسگرا
به جای مرتع بگو چراگاه
به جای مرتعش بگو لرزان
به جای مرحله دوم بگو گام دوم
به جای مرحوم بگو شادروان
به جای مرحومه بگو شادروان
به جای مرسوله پستی بگو بسته پستی
به جای مرسی بگو سپاس
به جای مرض بگو بیماری
به جای مرطوب بگو نمناک - نمور - نمدار
به جای مرفه بگو بانوا
به جای مرور بگو بازبینی
به جای مرکز تحقیقات بگو پژوهشگاه
به جای مرکز ثقل بگو گرانیگاه
به جای مریخ بگو بهرام
به جای مرید بگو پیرو
به جای مریض بگو بیمار
به جای مریض خانه بگو بیمارستان
به جای مریضی بگو بیماری
به جای مزاح بگو شوخی
به جای مزاحم شدن بگو دردسر دادن
به جای مزخرف بگو لیچار
به جای مزرعه بگو کشتزار
به جای مزیت بگو برتری
به جای مزین بگو آراسته
به جای مسابقه بگو پیکار
به جای مسافر بگو رهنورد - رهسپار
به جای مساوات بگو برابری
به جای مساوی بگو برابر
به جای مستبد بگو خودکامه
به جای مستبدان بگو خودکامگان
به جای مستتر بگو نهان
به جای مستحضر بگو آگاه
به جای مستحق بگو سزاوار
به جای مستراح بگو دستشویی - آبخانه - دست به آب
به جای مستشرق بگو خاورشناس
به جای مستضعف بگو بینوا
به جای مستعمل بگو کارکرده
به جای مستفیض بگو بهره مند
به جای مستفیض بگو بهره مند
به جای مستقیم بگو سر راست
به جای مستقیما بگو آشکارا - یکراست
به جای مستمر بگو پیوسته
به جای مستمعین بگو شنوندگان
به جای مستهلک بگو فرسوده
به جای مستولی بگو چیره
به جای مسخره است بگو خنده دار است
به جای مسقط الراس بگو زادگاه
به جای مسلخ بگو کشتارگاه
به جای مسلط بگو چیره
به جای مسلما بگو بی گمان
به جای مسولان بگو کارگزاران
به جای مسکن (دارو) بگو آرامبخش
به جای مسیر بگو راه - گذرگاه
به جای مسیل بگو خشکرود
به جای مشابه بگو همانند
به جای مشارالیه بگو نامبرده
به جای مشارکت بگو همکاری
به جای مشاهده بگو نگریستن - تماشا
به جای مشاهده کردن بگو تماشا کردن - درنگریستن
به جای مشاهیر بگو نام آوران
به جای مشاور بگو رایزن
به جای مشترک المنافع بگو همسود
به جای مشترک المنافع بگو همسود
به جای مشتمل بر ... بگو دربردارنده ...
به جای مشخصه بگو ویژگی - شناسه
به جای مشرق بگو خاور
به جای مشغله بگو کار و بار
به جای مشقت بگو رنج
به جای مشهور بگو نامی - نامدار - سرشناس
به جای مشورت بگو رایزنی
به جای مشکل است بگو سخت است
به جای مشکل بگو دشوار
به جای مشکلات بگو دشواری ها
به جای مصالح ساختمانی بگو ساختمایه ها
به جای مصدوم بگو آسیب دیده
به جای مصلی بگو نمازگاه
به جای مضایقه نمی کنم بگو خودداری نمی کنم فروگزاری نمی کنم
به جای مضطرب بگو پریشان
به جای مضطرب هستم بگو پریشانم
به جای مضیقه بگو تنگنا
به جای مطالبات بگو خواسته ها
به جای مطالعات بگو پژوهش ها
به جای مطبخ بگو آشپزخانه
به جای مطبوع بگو دلنشین-دلپذیر
به جای مطرح کردن بگو در میان گذاشتن
به جای مطرود بگو رانده شده
به جای مطلع بگو آگاه
به جای مطلوب بگو دلخواه
به جای مطمئناً بگو بی گمان
به جای مطیع بگو فرمانبردار
به جای مظلوم بگو ستمدیده
به جای مظهر یا سمبول(لاتین) بگو نماد
به جای مع الوصف بگو با اینهمه
به جای مع هذا بگو با اینهمه
به جای معاد بگو رستاخیز
به جای معادل بگو برابر
به جای معاش بگو روزی
به جای معاشرت بگو رفت و آمد
به جای معاصر بگو امروزین - امروزی
به جای معافیت بگو بخشودگی
به جای معاملات بگو داد و ستدها
به جای معاندت بگو دشمنی
به جای معاهده بگو پیمان نامه
به جای معاون بگو دستیار
به جای معبر بگو گذرگاه
به جای معتقدات بگو باورها
به جای معدودی بگو شماری
به جای معرفی بگو شناسایی
به جای معروف بگو سرشناس
به جای معروفترین بگو نامی ترین
به جای معضل بگو کاستی - دشواری
به جای معضلات بگو کاستی ها
به جای معطر بگو خوشبو
به جای معقول بگو بخردانه
به جای معلم بگو آموزگار
به جای معلومات بگو دانسته ها
به جای معما بگو چیستان
به جای معمم بگو دستاربند
به جای معنی بگو چم(cham )-آرش( arash)
به جای معکوس بگو وارونه
به جای معیار بگو سنجه
به جای مغرب بگو باختر
به جای مغرور بگو خودخواه-خودپسند
به جای مغفرت بگو آمرزش
به جای مفتوح بگو باز
به جای مفرح بگو دلگشا
به جای مَفصل بگو بندگاه
به جای مُفصل بگو پردامنه
به جای مفصل بگو گسترده
به جای مفقود الاثر بگو ناپدید - گم نشان
به جای مفقود شده بگو گم شده ناپدید شده
به جای مفلوک بگو بیچاره - درمانده - بدبخت
به جای مفید بگو سودمند
به جای مقابل بگو روبرو
به جای مقابله بگو رویارویی
به جای مقارن بگو همزمان - همهنگام
به جای مقاله بگو نوشتار
به جای مقاومت بگو پایداری
به جای مقایسه بگو سنجش
به جای مقایسه می کنم بگو می سنجم
به جای مقبره بگو آرامگاه
به جای مقتولین بگو جان باختگان - کشتگان
به جای مقداری بگو اندکی - چندی
به جای مقدس بگو ورجاوند( varjavand)
به جای مقدمه بگو پیشگفتار - سرآغاز
به جای مقدور بگو شدنی
به جای مقر بگو ستاد
به جای مقر سپاه بگو ستاد سپاه
به جای مقررات بگو آیین نامه
به جای مقصر بگو گناهکار
به جای مقطعی بگو دوره ای
به جای مقطوع النسل بگو بی فرزند
به جای مقننه بگو آیینگذاری
به جای مقنی بگو چاه کن
به جای مقوله بگو زمینه - گویه
به جای مقوی بگو نیروبخش
به جای مقیاس بگو پیمانه
به جای ملاح بگو ملوان
به جای ملاقات کرد بگو دیدار کرد
به جای ملامت بگو سرزنش-سرکوفت
به جای ملت بگو مردم
به جای ملتزم بگو پایبند
به جای ملحق شدن بگو پیوستن
به جای ملکه بگو شهبانو
به جای ممانعت بگو بازدارندگی - بازداری - جلوگیری
به جای ممتد بگو دنباله دار
به جای مملکت بگو کشور
به جای ممنوع بگو بازداشته
به جای ممنون بگو سپاس
به جای ممنونم بگو سپاسگزارم
به جای ممکن بگو شدنی
به جای من بعد بگو زین پس
به جای من حیث المجموع بگو رویهمرفته
به جای منادی بگو پیام آور
به جای مناره بگو گلدسته
به جای منازعه بگو درگیری - ستیز
به جای منازل بگو خانه ها
به جای مناسب بگو پسندیده
به جای مناسبت بگو فراخور
به جای مناطق آزاد بگو آزادگاه ها
به جای مناظره بگو گفتمان
به جای منتخب بگو برگزیده
به جای منتظر بگو چشم براه
به جای منتقدان بگو خرده گیران
به جای منتقدین بگو خرده گیران
به جای منجر شدن بگو انجامیدن
به جای منجر شده بگو انجامیده
به جای منجم بگو اخترشناس
به جای منجمد بگو یخبسته
به جای منحصر به فرد بگو بی همتا
به جای منحل شد بگو برچیده شد
به جای منحل کردن بگو برچیدن
به جای منزل بگو خانه
به جای منزه بگو پاک
به جای منزوی ساختن بگو گوشه نشین ساختن
به جای منسجم بگو هماهنگ
به جای منشاء بگو سرآغاز
به جای منصفانه بگو دادگرانه
به جای منصوب کردن بگو گماردن
به جای منصوب کردن بگو گماشتن
به جای منطقه آزاد بگو آزادگاه
به جای منطقه آزاد تجاری بگو آزادگاه بازرگانی
به جای منطقی بگو بخردانه
به جای منظره بگو چشم انداز
به جای منظومه شمسی بگو کهکشان‏ خورشیدی
به جای منع بگو بازداری
به جای منفعت بگو سود - هوده
به جای منفک بگو جدا
به جای منقل بگو آتشدان
به جای منهدم بگو نابود
به جای منوط به بگو وابسته به
به جای منکر شد بگو زیرش زد
به جای مهاجرت بگو کوچ
به جای مهارت بگو چیرگی
به جای مهلک بگو کشنده
به جای مهیا بگو آماده
به جای مواجه بگو روبرو
به جای موازنه بگو برابری
به جای موازنه قدرت بگو برابری نیروها
به جای موافقم بگو همداستانم
به جای موثر بگو کارساز
به جای موجب بگو مایه
به جای موجب نگرانی شد بگو مایه نگرانی شد
به جای موجبات بگو زمینه ها
به جای موجه بگو پذیرفتنی
به جای مورخ بگو گذشته نگار
به جای مورد بگو باره
به جای مورد نظر بگو دلخواه
به جای موزه بگو دیرینکده
به جای موسس بگو بنیادگزار
به جای موسسه بگو بنیاد-نهاد-سازمان
به جای موضوع بگو جستار
به جای موعد بگو زمان - سررسید
به جای موفق باشید بگو پیروز باشید
به جای موفق بگو کامیاب
به جای موفقیت بگو کامیابی
به جای موقت بگو گذرا - زودگذر
به جای موقع بگو هنگام
به جای مولود بگو فرزند
به جای مومن بگو باورمند
به جای مونث بگو ماده
به جای مکانیزم بگو سازوکار
به جای مکث بگو درنگ
به جای مکرمه بگو گرامی
به جای مکروه بگو ناپسند - زشت
به جای مکشوف بگو یافته
به جای مکشوفه بگو نویافته
به جای مکلف بگو ناچار - وادار
به جای میادین بگو میدان ها
به جای میسر است بگو شدنی است
به جای میلاد بگو زادروز
به جای مینیاتور بگو ریزنگاره
به جای مینیاتوری بگو ریزنگارگی
به جای مینیاتوریست بگو ریزنگارنده
به جای نا متناسب بگو بی قواره
به جای ناحق بگو ناسزا
به جای نادر بگو کمیاب
به جای نادم بگو پشیمان
به جای ناراضی بگو ناخشنود
به جای نارضایتی بگو ناخشنودی
به جای ناشکری بگو ناسپاسی
به جای ناشی از بگو برآمده از
به جای ناشی شده است بگو برآمده است
به جای ناشی می شود بگو بر می آید
به جای ناطق بگو سخنران
به جای ناعدالتی بگو بی دادگری
به جای نامبارک بگو ناخجسته
به جای نامرتب بگو نا به سامان
به جای نامرتبی بگو نا به سامانی
به جای نامطلوب بگو ناپسند
به جای نامنظم بگو نا به سامان
به جای ناموفق بگو ناکام
به جای نامیمون بگو ناخجسته
به جای نبض بگو تپش
به جای نجات بگو رهایی
به جای نجار بگو درودگر
به جای نجاری بگو درودگری
به جای نجوم بگو اخترشناسی
به جای نحوه بگو روش - شیوه
به جای نحوه کار بگو روش کار
به جای ندامت بگو پشیمانی
به جای ندرتاً بگو گاهی
به جای نزاع بگو کشمکش
به جای نزول پول بگو بهره پول
به جای نزولی بگو کاهنده
به جای نسبتاً بگو کمابیش
به جای نسل بگو دودمان
به جای نسوان بگو زنان
به جای نشاط بگو شادی
به جای نشریه ادواری بگو گاهنامه
به جای نشریه هفتگی بگو هفته نامه
به جای نصب کردن بگو گذاشتن
به جای نصف بگو نیم  یا نیمه
به جای نصیحت بگو پند یا اندرز
به جای نطق بگو سخنرانی
به جای نظارت بگو بازبینی - بازرسی - وارسی
به جای نظاره گر بگو بیننده
به جای نظافت بگو پاکیزگی
به جای نظافت را رعایت کنید بگو پاکیزه نگه دارید
به جای نظام بگو سامانه
به جای نظر به اینکه بگو از آنجا که
به جای نظم بگو سامان
به جای نظیر بگو همانند
به جای نفر بگو تن
به جای نفع بگو سود
به جای نفع خالص بگو سود ویژه
به جای نفیس بگو گرانمایه- باارزش
به جای نقطه عطف بگو چرخشگاه
به جای نقطه نظر بگو دیدگاه - نگرش
به جای نقیصه بگو کاستی
به جای نمک طعام بگو نمک خوراکی
به جای نهایتا بگو سرانجام
به جای نهایی بگو پایانی
به جای نهضت بگو جنبش
به جای نواقص بگو کاستی ها
به جای نورانی بگو درخشان
به جای نوشتجات بگو نوشته ها
به جای نوع بگو گونه
به جای هال بگو سرسرا
به جای هذیان بگو چرند
به جای هلیکوپتر بگو بالگرد
به جای هم معنی بگو هم چم - هم آرش
به جای هم وطن بگو هم میهن
به جای همان طور بگو همانگونه
به جای همجهت بگو همسو
به جای همفکران بگو هم اندیشان
به جای همینطور بگو همینگونه
به جای هیچ وجه بگو هیچگونه
به جای هیچوقت بگو هیچگاه
به جای واحد بگو یکتا
به جای واصله بگو رسیده - دریافتی
به جای واضح بگو روشن
به جای واعظ بگو سخنران
به جای واقعا بگو به راستی
به جای واقعه یا اتفاق بگو رویداد یا رخداد
به جای واقعی بگو راستین
به جای والا بگو وگرنه
به جای والد بگو پدر
به جای والده بگو مادر
به جای والله بگو به خدا
به جای والی بگو استاندار
به جای واکمن بگو پخش همراه
به جای وب سایت بگو تارنما
به جای وبلاگ بگو تارنگار
به جای وثیقه بگو پشتوانه
به جای وجود بگو هستی
به جای وحدت بگو همبستگی- یگانگی
به جای وحشت بگو هراس-ترس-بیم
به جای وحشت کردن بگو ترسیدن -هراسیدن
به جای وحشتناک بگو هراسناک - ترسناک
به جای وحشیانه بگو ددمنشانه
به جای وخیم بگو ناگوار
به جای ودیعه بگو سپرده
به جای وراث بگو بازماندگان
به جای وراجی بگو پرگویی
به جای ورم بگو آماس
به جای ورید بگو رگ
به جای وزین بگو سنگین
به جای وساطت بگو میانجیگری-میانجی
به جای وساطت کردن بگو میانجیگری کردن
به جای وسط بگو میان یا میانی
به جای وسعت بگو گستره
به جای وصیتنامه بگو درگذشتنامه
به جای وضع حمل بگو زایمان
به جای وضعیت بگو چگونگی
به جای وضو بگو دست نماز
به جای وضوح بگو روشنی
به جای وطن بگو میهن
به جای وطنی بگو میهنی
به جای وفات بگو مرگ - درگذشت
به جای وفور بگو فراوانی
به جای وقاحت بگو بی شرمی
به جای وقایع بگو رویدادها
به جای وقتی که بگو هنگامیکه
به جای وقتی که در باز شد... بگو هنگامی که در باز شد ...
به جای وقیح بگو بی شرم
به جای ولادت بگو زادروز
به جای ولاغیر بگو و دیگر هیچ
به جای ولیعهد بگو جانشین
به جای وکیل مجلس بگو نماینده مجلس
به جای کابوس بگو بختک
به جای کابینت (فرانسه) بگو گنجه
به جای کاتالیزور (اروپایی) بگو کنشیار
به جای کاذب بگو دروغین
به جای کار مشکلی است بگو کار دشواری است
به جای کارخانجات بگو کارخانه ها
به جای کاسب بگو سوداگر
به جای کاشف بگو یابنده
به جای کافی است بگو بس است
به جای کامپیوتر بگو رایانه
به جای کاندیدا بگو نامزد
به جای کبد بگو جگر
به جای کبیر بگو بزرگ
به جای کثرت بگو فراوانی
به جای کثیر الانتشار بگو پرشمارگان
به جای کثیف بگو ناپاک
به جای کدورت بگو دلگیری
به جای کذاب بگو دروغگو
به جای کذب بگو دروغ
به جای کسب علم بگو دانش اندوزی
به جای کسب و کار بگو سوداگری
به جای کسرکردن بگو کاستن
به جای کسوف بگو خورشید گرفتگی
به جای کفاش بگو کفشگر
به جای کفاشی بگو کفشگری
به جای کفایت بگو بسنده-بسندگی
به جای کفایت می کند بگو بسنده می کند
به جای کفن و دفن بگو خاکسپاری
به جای کل بگو همه
به جای کلاً بگو رویهمرفته
به جای کلام بگو سخن
به جای کلام خدا بگو سخن خدا
به جای کلاه مال من است بگو کلاه از من است
به جای کلمات بگو واژه ها
به جای کلمه بگو واژه
به جای کلمه عبور بگو گذرواژه
به جای کلیپ بگو نماهنگ
به جای کلیت بگو همگی
به جای کم نظیر بگو کم مانند - بی مانند
به جای کم و کیف بگو چند و چون
به جای کمالات بگو شایستگی - شایستگی ها
به جای کماکان بگو همچنان
به جای کن فیکون بگو زیر و رو - زیر و زبر
به جای کنترل بگو مهار
به جای کنتور (اروپایی) بگو شمارنده
به جای کنگره بگو همایش
به جای کهولت بگو پیری
به جای کوپن بگو کالابرگ
به جای کیاست بگو زیرکی - هوشیاری
به جای یاغی بگو سرکش
به جای یأس بگو ناامیدی
به جای یقین بگو باور
به جای یقینا بگو بی گمان
به جای یورتمه بگو چارگامه
به جای یومیه بگو روزانه
به جای یک ذره بگو یک خرده
به جای یک ربع بگو یک چهارم
به جای یک عده بگو شماری
به جای یکطرفه بگو یکسویه
به جای ائتلاف بگو همایه
به جای ابتدا بگو نخست
به جای ابتدایی ترین بگو ساده ترین
به جای ابتلاء بگو دچاری
به جای ابتکار بگو نوآوری
به جای ابدیت بگو همیشگی
به جای ابن سینا بگو پور سینا
به جای اتباع بگو شهروندان
به جای اتحاد بگو همبستگی
به جای اتفاق افتاد بگو رخ داد
به جای اتفاق افتادن بگو رخ دادن
به جای اتفاقات بگو رویدادها
به جای اتوماتیک بگو خودکار
به جای اتومبیل بگو خودرو
به جای اتومبیل بگو خودرو
به جای اجتناب بگو دوری
به جای اجتناب ناپذیر بگو پیشگیری ناپذیر
به جای اجرت بگو دستمزد
به جای اجناس بگو کالاها
به جای اجیر بگو مزدور
به جای احترام بگو ارج
به جای احتمالا بگو شاید - چه بسا
به جای احتیاج بگو نیاز
به جای احتیاط بگو پروا
به جای احدی بگو هیچکسی
به جای احسان بگو نکویی
به جای احسنت، براوو یا باریکلا بگو آفرین
به جای احضار کردن بگو فراخواندن
به جای احضار کردن بگو فراخواندن
به جای احیانا بگو شاید
به جای اخاذی بگو زورگیری
به جای اخبار بگو تازه ها
به جای اختراع بگو نوآوری
به جای اختلاط بگو درهمی
به جای اختناق بگو خفگی - فشار - تنگنا
به جای اخذ بگو دریافت
به جای اخطار بگو هشدار
به جای اخلاف بگو جانشینان
به جای اخوت بگو برادری
به جای اخوی بگو برادر
به جای اخیرالتأسیس بگو نوبنیاد - نوساز
به جای اخیرا بگو به تازگی
به جای ادوار بگو دوره ها
به جای اذان بگو بانگ نماز
به جای اذیت بگو آزار
به جای ارائه طریق کردن بگو پیشنهاد کردن
به جای ارائه کرد بگو رو کرد
به جای اراضی بگو زمین ها
به جای ارامنه بگو ارمنیان
به جای اربعین بگو چله
به جای ارتجاع بگو واپسگرایی
به جای ارتعاش بگو لزرش
به جای ارتفاع بگو بلندی
به جای ارزاق بگو خواروبار
به جای ارسال کردن بگو فرستادن
به جای ارشد بگو بزرگتر
به جای ارفاق بگو آسانگیری
به جای ارکان بگو پایه ها
به جای ارکستر بگو همنوازی
به جای اریکه بگو تخت
به جای اریکه فرمانروایی بگو تخت فرمانروایی
به جای از اوایل بگو از آغاز
به جای از این جهت بگو از این رو
به جای از این طریق بگو از این روش
به جای از این قبیل بگو از این دست
به جای از این نظر بگو از این رو
به جای از آن جمله بگو از آن میان
به جای از آن روز به بعد بگو پس از آن روز
به جای از بین بردن بگو از میان بردن
به جای از جانب بگو از سوی
به جای از جمله بگو از دسته - از آنگونه
به جای از حیث بگو از دید
به جای از طرف دیگر بگو از سوی دیگر
به جای از طریق بگو از راه
به جای از قدیم بگو از دیر باز
به جای ازدواج بگو زناشویی
به جای اساس بگو بنیاد
به جای اساسنامه بگو بنیادنامه
به جای اساسی بگو بنیادی - بنیادین
به جای اسبق بگو پیشین
به جای اسپری بگو افشانه
به جای استبداد بگو تکسالاری - خوکامگی
به جای استحصال بگو برداشت
به جای استحضار بگو آگاهی
به جای استحقاق بگو شایستگی - سزاواری
به جای استحمام بگو خودشویی
به جای استحکامات بگو سنگربندی ها
به جای استدعا می کنم بگو خواهش می کنم ، درخواست می کنم
به جای استراتژی بگو راهبرد
به جای استراتژیک بگو راهبردی
به جای استراحت کردن بگو آسودن - درازکشیدن
به جای استراق سمع بگو شنود
به جای استرداد بگو واپسداد
به جای استشمام بگو بو کردن- بوییدن
به جای استشهاد بگو گواهی
به جای استعفا بگو کناره گیری
به جای استعمال بگو کاربرد
به جای استفاده از بگو به کارگیری
به جای استفاده بگو کاربرد
به جای استقامت بگو پایداری
به جای استقبال بگو پیشباز
به جای استقرار بگو برپایی
به جای استقلال بگو خودسالاری
به جای استمرار بگو ادامه - پیوستگی
به جای استناد بگو گواهمندی
به جای استنباط بگو برداشت
به جای استهزاء بگو ریشخند
به جای استهلاک بگو فرسایش
به جای استیجاری بگو کرایه ای
به جای استیضاح بگو بازخواست
به جای استیضاح بگو بازخواست
به جای استیلاء بگو چیرگی
به جای اسرار بگو رازها
به جای اسراف بگو ریخت و پاش
به جای اسطوره بگو افسانه
به جای اسقاطی بگو ناکارآمد
به جای اسلاف بگو یشینیان - گذشتگان
به جای اسلحه بگو جنگ افزار
به جای اسم بگو نام
به جای اسهال بگو شکم روش
به جای اسکله بگو بارانداز
به جای اسیر بگو برده - دستگیر
به جای اشاعه بگو گسترش
به جای اشتباها ً بگو ندانسته
به جای اشتغال بگو کارگماری
به جای اشرار بگو آشوبگران
به جای اشراف بگو بزرگان-بزرگواران
به جای اشعار بگو سروده ها
به جای اشکال بگو خرده
به جای اصحاب بگو یاران
به جای اصرار بگو پافشاری
به جای اصطلاحات بگو واژگان
به جای اصطکاک بگو سایش
به جای اصفهان بگو اسپهان - اسپاهان
به جای اصل بگو ریشه-بن-بیخ
به جای اصولی بگو بنیادی - بنیادین
به جای اصیل بگو ریشه دار
به جای اضافه کردن بگو افزودن
به جای اضطراب بگو پریشانی
به جای اضمحلال بگو نابودی
به جای اطاعت بگو پیروی - فرمانبرداری
به جای اطاعت می شود بگو به روی چشم
به جای اطاق بگو اتاق
به جای اطراف بگو گوشه ‎ها-کناره ‎ ها
به جای اطرافیان بگو خویشان - نزدیکان
به جای اطریش بگو اتریش
به جای اطلاع بگو آگاهی
به جای اطلاع ثانوی بگو آگهی پس از این
به جای اطلاعات بگو داده ها
به جای اظهار داشت بگو بازگو کرد
به جای اظهار نظر بگو بازگویی دیدگاه
به جای اعتبارنامه بگو استوارنامه
به جای اعتدال بگو میانه روی
به جای اعتدال بگو میانه روی
به جای اعتقادات بگو باورها
به جای اعتماد به نفس بگو خودباوری
به جای اعتماد متقابل بگو همباوری
به جای اعجاب انگیز بگو شگفت انگیز
به جای اعدام کردن بگو سر به نیست کردن
به جای اعراب (عرب ها) بگو تازیان
به جای اعزام بگو گسیل
به جای اعلام کردن بگو آگاه کردن
به جای اعلان بگو آگهی
به جای اعیاد بگو جشن ها
به جای اغتشاش بگو آشفتگی
به جای اغلب بگو بیشتر
به جای افتتاح بگو گشایش
به جای افتخار بگو سربلندی
به جای افتضاح بگو رسوایی
به جای افراد بگو کسان
به جای افرادیکه بگو کسانیکه
به جای افراط بگو زیاده روی
به جای افسوس بگو دریغا
به جای افقی بگو ستانی
به جای اقامت بگو ماندن
به جای اقبال بگو بخت
به جای اقتباس از ... بگو برگرفته از ...
به جای اقدام نمودن بگو دست زدن
به جای اقصی نقاط جهان بگو سرتاسر جهان
به جای اقصی نقاط دنیا بگو سرتاسر جهان
به جای اقصی نقاط کشور بگو سرتاسر کشور
به جای اقلام بگو نمونه ها
به جای اقلیت بگو کمتری
به جای الان بگو اکنون
به جای البسه بگو پوشاک
به جای الحاق بگو پیوست
به جای الی یا لغایت بگو تا
به جای اما بگو ولی
به جای امام بگو پیشوا
به جای امام جماعت بگو پیشنماز
به جای امام جماعت بگو پیشنماز
به جای امتحان بگو آزمون
به جای امتحان کردن بگو آزمودن - آزمایش کردن
به جای امتداد بگو راستا
به جای امتناع بگو خودداری - پرهیز
به جای امتناع کردن بگو خودداری کردن
به جای امثال بگو همانند
به جای امداد بگو یاری رسانی
به جای امدادگر بگو یاری رسان
به جای امر بگو فرمایش
به جای امرار معاش بگو گذران زندگی
به جای امرتان چیست؟ بگو فرمایشتان چیست؟
به جای امریه بگو فرمان نامه
به جای امکان پذیر بگو شدنی
به جای انبیاء بگو پیامبران-پیغمبران
به جای انتخاب بگو گزینش
به جای انتخابات بگو گزیدمان
به جای انتصاب بگو گماشتن-گمایش
به جای انتظار بگو چشمداشت
به جای انتظار داشتن بگو چشم داشتن
به جای انتظار می رود بگو پیش بینی می شود
به جای انتقاد کردن بگو خرده گیری - خرده گرفتن
به جای انتقام بگو تلافی - کینخواهی
به جای انجماد بگو یخ زدن
به جای انحاء بگو روش ها
به جای انحراف بگو لغزش
به جای انحرافات بگو کژی ها
به جای انزوا بگو گوشه گیری
به جای انسجام بگو هماهنگی
به جای انشاء الله بگو به امید خدا
به جای انصراف دادن بگو کناره گیری کرد
به جای انعطاف بگو نرمش
به جای انعقاد خون بگو لختگی خون
به جای انعکاس بگو بازتاب
به جای انفجار بگو پکیدن - پکش
به جای انفرادی بگو تنهایی
به جای انفصال بگو جدایی
به جای انهار بگو رودها
به جای انهدام بگو نابودی
به جای انواع بگو گونه ها
به جای اهالی بوشهر بگو مردمان بوشهر
به جای اهتمام بگو کوشش
به جای اهدا کردن بگو پیشکش کردن
به جای اواسط بگو میانه ها
به جای اوباش بگو ناکس
به جای اول بگو نخست
به جای اولا بگو نخست
به جای اولاد بگو فرزندان
به جای اولویت بگو نخستینگی
به جای اولین بگو نخستین
به جای اکاذیب بگو دروغ ها
به جای اکتفاء بگو بسنده
به جای اکتفاء کردن بگو بسنده کردن
به جای اکثر قریب اتفاق بگو بیشتر
به جای اکثرا بگو بیشتر
به جای اکثریت بگو بیشتری
به جای ایاب و ذهاب بگو رفت و آمد
به جای ایالت بگو استان - فرمانروایی
به جای ایام بگو روزها
به جای ایجاد اشتغال بگو کارآفرینی
به جای ایجاد بگو برپایی
به جای ایجاد شده بگو برپاشده
به جای ایجاد کردن بگو پدید آوردن
به جای ایده آل بگو آرمانی
به جای ایده آلیست (فرانسوی) بگو آرمان گرا
به جای ایده آلیسم بگو آرمان گرایی
به جای ایرانی الاصل بگو ایرانی تبار
به جای ایرانیت بگو ایرانی گری
به جای ایمان بگو باور - باورداشت
به جای این طور بگو اینگونه
به جای ایندکس بگو نمایه
به جای آباژور بگو نورتاب
به جای آخر الامر بگو سرانجام
به جای آخر بگو پایان
به جای آخرت بگو رستاخیز
به جای آخرین بگو واپسین
به جای آرشیو بگو بایگانی
به جای آزمایشات بگو آزمایش ها
به جای آس بگو تکخال
به جای آسانسور بگو بالابر
به جای آل بویه بگو خاندان بویه
به جای آلت قتاله بگو کشت افزار
به جای آن را باطل کردم بگو آن را تباه کردم
به جای آنطور بگو آنگونه
به جای آنوقت بگو آنگاه
به جای با اصل و نسب بگو با ریشه
به جای با تشکر بگو با سپاس
به جای با تقوی بگو پرهیزگار
به جای با تمام بگو با همه
به جای با عقاید مختلف بگو با باورهای گوناگون
به جای با قابلیت بگو با توانایی
به جای با لیاقتی بگو شایستگی
به جای باجناق بگو همریش
به جای بارز بگو آشکار - پدیدار
به جای باطل بگو نادرست - تباه
به جای باطنی بگو درونی
به جای باعث بگو مایه
به جای باعث عبرت دیگران بگو مایه پند دیگران
به جای باقیمانده بگو مانده
به جای بالاجبار بگو به ناچار
به جای بالاخره بگو سرانجام
به جای بالاخص بگو به ویژه
به جای بالعکس بگو وارون
به جای بالقوه بگو نهفته - خفته
به جای بالکن بگو ایوان
به جای باکره (بانوان) بگو دوشیزه
به جای بحبحه بگو هنگامه
به جای بحث و تبادل نظر بگو گفتمان
به جای بحر خزر بگو دریای مازندران
به جای بحران بگو چالش
به جای بخیل بگو چشم تنگ
به جای بد جنس بگو بد نهاد
به جای بدعت بگو نوآوری
به جای بدن بگو تن
به جای بدو بگو آغاز
به جای بدون شک بگو بی گمان
به جای بدون فوت وقت بگو بی درنگ
به جای بدیل بگو همتا
به جای بدین طریق بگو بدین روش
به جای بذر پاشیدن بگو تخم پاشیدن
به جای بذله گو بگو شوخ
به جای بر اساس بگو بر پایه
به جای بر عهده بگو بر دوش
به جای بر مبنای بگو بر پایه
به جای براق بگو درخشان
به جای برای مثال بگو برای نمونه
به جای برخی مواقع بگو گاهی
به جای برعکس بگو وارونه
به جای برقرار بگو پایدار - استوار - برپا
به جای برودت بگو سرما
به جای برودتی بگو سرمایشی
به جای برکه بگو آبگیر
به جای بزاق بگو آب دهن
به جای بسط دادن بگو باز کردن : اندکی سخن را باز کنید
به جای بسط بگو گسترش
به جای بسمه تعالی بگو به نام خدا
به جای بسهولت بگو به آسانی
به جای بشارت دادن بگو مژده دادن
به جای بشاش بگو خندان
به جای بشر بگو آدمی
به جای بصیرت بگو بینش
به جای بعد بگو پس
به جای بعدها بگو در آینده
به جای بعضا بگو گاهی
به جای بعضی اوقات بگو هر از چند گاهی
به جای بعضی بگو برخی
به جای بعضی مواقع بگو گاهی
به جای بعضی وقتها بگو گاهی
به جای بعید بگو دور
به جای بلاتکلیف بگو بی برنامه
به جای بلاتکلیفی بگو بی برنامگی
به جای بلاغت بگو شیوایی
به جای بلافاصله بگو بی درنگ
به جای بنیان بگو بنیاد
به جای بنیانگذار بگو بنیادگذار
به جای به اتفاق بگو همراه
به جای به احتمال زیاد بگو به گمان بسیار
به جای به این ترتیب بگو بدین سان
به جای به تدریج بگو کم کم
به جای به تفصیل بگو به گستردگی
به جای به حق بگو به سزا
به جای به خصوص بگو به ویژه
به جای به زعم بگو به باور
به جای به سرعت بگو با شتاب
به جای به طور قطع بگو بی گمان
به جای به ظن من بگو به گمان من
به جای به عبارتی بگو به گفته ای
به جای به علاوه بگو افزون بر آن
به جای به غیر از اینکه بگو جدا از اینکه
به جای به قول بگو به گفته
به جای به لحاظ بگو از دید
به جای به مثابه بگو به مانند
به جای به منظور بگو برای
به جای به موازات بگو همراستا
به جای به نحو بگو به گونه
به جای به نحوی بگو به گونه ای
به جای به هر حال بگو به هر روی
به جای به هر صورت بگو به هر روی
به جای به همین خاطر بگو از این رو
به جای به همین دلیل بگو از این روی
به جای به هیچ عنوان بگو به هیچ روی
به جای به واقع بگو به راستی
به جای به وجود آوردن بگو پدید آوردن
به جای به وجود آورنده بگو پدیدآورنده
به جای به وسیله بگو بدست
به جای به وضوح بگو به روشنی
به جای به وفور بگو فراوان
به جای به وقوع پیوست بگو رخ داد
به جای به کرات بگو بارها
به جای بهت بگو گیجی
به جای بوران بگو برفباد
به جای بولتن بگو گزارشنامه
به جای بوکس بگو مشتزنی
به جای بکر بگو دست نخورده
به جای بی احتیاط بگو بی پروا
به جای بی احساس بگو سنگدل
به جای بی اصل بگو بی ریشه
به جای بی اصل و نسب بگو بی ریشه
به جای بی اعتبار بگو بی ارزش
به جای بی اعتقاد بگو ناباور
به جای بی اعتقادی بگو ناباوری
به جای بی اعتنا بگو رویگردان
به جای بی اعتنایی بگو رویگردانی
به جای بی انتها بگو بی پایان
به جای بی انضباطی بگو نا به سامانی
به جای بی بدیل بگو بی همتا
به جای بی بضاعت بگو تهیدست
به جای بی تامل بگو بی درنگ
به جای بی تدبیر بگو نابخرد
به جای بی تدبیری بگو نابخردی
به جای بی ترتیب بگو درهم
به جای بی تردید بگو بی گمان
به جای بی تردید بگو بی گمان
به جای بی توجه بگو بی پروا
به جای بی جرات بگو بزدل
به جای بی جواب بگو بی پاسخ
به جای بی حد و حصر بگو بی اندازه
به جای بی حساب بگو بیشمار
به جای بی حواس بگو پریشان
به جای بی حوصلگی بگو بی تابی
به جای بی حوصله بگو بی تاب
به جای بی خبر بگو سرزده - ناآگاه
به جای بی خبر بگو ناآگاه
به جای بی خبری بگو ناآگاهی
به جای بی رحم بگو سنگدل
به جای بی رقیب بگو بی مانند
به جای بی روح بگو بی جان
به جای بی سلیقگی بگو بدپسندی
به جای بی سلیقه بگو بدپسند
به جای بی شباهت بگو ناهمانند
به جای بی شعور بگو نادان
به جای بی شک بگو بی گمان
به جای بی صبر بگو ناشکیبا
به جای بی صبری بگو ناشکیبایی
به جای بی عدالتی بگو بی دادگری
به جای بی فایده بگو بیهوده
به جای بی قرار بگو بی تاب
به جای بی قراری بگو بی تابی
به جای بی لیاقتی بگو ناشایستگی
به جای بی نظمی بگو نا به سامانی
به جای بی نظیر بگو بی همتا - بی مانند
به جای بی کفایتی بگو ناشایستگی
به جای بیان کردن بگو بازگو کردن
به جای بیش از حد بگو بیش از اندازه
به جای بیعانه بگو پیش پرداخت
به جای بین المللی بگو جهانی - فرامرزی
به جای بین النهرین بگو میانرودان
به جای بین بگو میان
به جای بینهایت بگو بیکران
به جای بیوگرافی بگو زندگینامه - سرگذشت
به جای پاراگراف (لاتین) بگو بند
به جای پارتیشن بگو دیوارک
به جای پارکینگ بگو خودروگاه
به جای پاساژ (فرانسوی) بگو تیمچه
به جای پاسپورت بگو گذرنامه
به جای پانسمان بگو زخمبندی
به جای پاورقی بگو زیرنویس
به جای پر تعداد بگو پرشمار
به جای پرتحمل بگو پرتاب
به جای پرتعداد بگو پرشمار
به جای پرثمر بگو پربار
به جای پرنس بگو شاهزاده
به جای پرنسس بگو شاهدخت
به جای پروژکتور بگو نورافکن
به جای پروسه بگو فرآیند
به جای پستچی بگو نامه رسان
به جای پلیس بگو شهربانی
به جای پمپ بگو مکنده
به جای پیش شرط بگو پیش نیاز
به جای تا به حال بگو تاکنون
به جای تا حالا بگو تاکنون
به جای تا حدودی بگو تا اندازه ای
به جای تا حدی بگو تا اندازه ای
به جای تابعیت ایران بگو شهروندی ایران
به جای تاثرآور بگو دلخراش
به جای تاثیر بگو کارایی
به جای تاثیر گذار بگو کارساز
به جای تاجر بگو بازرگان
به جای تاخیر بگو دیرکرد
به جای تارک دنیا بگو جهانرها
به جای تاسف بار بگو اندوه بار
به جای تاسف بگو افسوس
به جای تاسیس بگو راه اندازی
به جای تاسیس کردن بگو پایه گزاری کردن
به جای تالم بگو اندوه
به جای تامل بگو درنگ
به جای تاکید بگو پافشاری
به جای تاکید کرد بگو پافشاری کرد
به جای تألیف شده بگو نوشته شده
به جای تبادل نظر بگو گفتگو - گفتمان
به جای تبحر بگو چیرگی
به جای تبریزی الاصل بگو تبریزی تبار
به جای تبریک بگو شادباش- شاباش
به جای تبسم بگو لبخند
به جای تبعات بگو پیامدها
به جای تبعه ایران بگو شهروند ایران
به جای تبعیت بگو پیروی
به جای تبعیت کردن بگو پیروی کردن
به جای تجار بگو بازرگانان
به جای تجارت بگو بازرگانی
به جای تجاری بگو بازرگانی
به جای تجانس بگو همگنی
به جای تجاوز بگو دست درازی
به جای تجدید نظر بگو بازنگری
به جای تجربه کردن بگو آزمودن
به جای تجزیه طلب بگو جدایی خواه
به جای تجزیه و تحلیل بگو موشکافی
به جای تجمع بگو گردهمایی
به جای تجمع کنندگان بگو گردآمدگان
به جای تجهیزات بگو ساز و برگ
به جای تحت اللفظی بگو واژه به واژه
به جای تحت فشار بگو زیر فشار
به جای تحت لوای بگو زیر درفش
به جای تحتانی بگو زیرین
به جای تحرک بگو جنبش
به جای تحریک کننده بگو برانگیزاننده
به جای تحسین برانگیز بگو آفرین انگیز
به جای تحصن بگو بست
به جای تحصن کردن بگو بست نشستن
به جای تحصنگاه بگو بستگاه
به جای تحقیر بگو خوارداشت
به جای تحقیق بگو پژوهش
به جای تحقیقاتی بگو پژوهشی
به جای تحمل بگو بردباری
به جای تحمل نمی کند بگو برنمی تابد
به جای تحمل کرد بگو تاب آورد
به جای تحول بگو دگرگونی
به جای تحولات بگو دگرگونی ها
به جای تخریب بگو ویرانی
به جای تخصص داشتن بگو سررشته داشتن - کاردان بودن
به جای تخطی بگو لغزش
به جای تخلیه بگو تهی سازی
به جای تخمین بگو برآورد
به جای تخیل بگو پنداشت - پندار
به جای تداوم بگو ادامه
به جای تدبیر بگو راهکار
به جای تدریجا بگو کم کم
به جای تدوین بگو گردآوری
به جای تذکر بگو یادآوری - گوشزد
به جای تراس بگو ایوان
به جای ترافیک بگو شدامد
به جای تربیت بگو پرورش
به جای تربیت کردن بگو پرورش دادن
به جای ترجمه بگو برگردان
به جای تردد بگو آمدوشد
به جای تردید بگو دودلی - گمان
به جای ترشح بگو تراوش
به جای ترغیب کند بگو وا دارد
به جای ترقی بگو پیشرفت
به جای ترمینال بگو پایانه
به جای ترویج بگو گسترش
به جای تسامح بگو رواداری
به جای تساوی بگو برابری
به جای تسبیح بگو دستگرد
به جای تست بگو آزمایش
به جای تسطیح بگو هموارسازی
به جای تسلسل بگو زنجیرواری
به جای تسلط بگو چیرگی
به جای تسلیحاتی بگو جنگ افزاری
به جای تسکین بگو آرامش
به جای تشریح بگو کالبدشناسی
به جای تشریفات بگو آیین ها
به جای تشویق بگو دلگرمی
به جای تشکر بگو سپاسگزاری
به جای تصادف بگو برخورد
به جای تصادم بگو برخورد
به جای تصحیح کردن بگو درست کردن
به جای تصدیق (رانندگی) بگو گواهینامه (رانندگی)
به جای تصفیه بگو پالایش
به جای تصور بگو انگاشت - انگار
به جای تصور کردن بگو گمان کردن - پنداشتن
به جای تضاهرات بگو راهپیمایی
به جای تظاهر بگو خودنمایی
به جای تعادل بگو ترازمندی
به جای تعجب بگو شگفتی
به جای تعجب ‎آور بگو شگفتی آور
به جای تعجیل بگو شتاب کردن
به جای تعداد بگو شمار
به جای تعداد محدودی بگو شمار اندکی
به جای تعدادی بگو شماری - چندی
به جای تعرض بگو درازدستی
به جای تعقیب بگو پیگیری - دنبال
به جای تعلق خاطر بگو وابستگی
به جای تعلیم بگو آموزش
به جای تعهدنامه بگو پیمان نامه
به جای تعویض بگو جایگزینی -جابه جایی
به جای تغییر کرد بگو دگرگون شد
به جای تغییرات بگو دگرگونی ها
به جای تفتیش بگو بازجویی
به جای تفحص بگو پیکاوی
به جای تفحص بگو پیکاوی
به جای تفرجگاه بگو گردشگاه
به جای تفریق بگو کاهش
به جای تفنگچی بگو تفنگدار
به جای تفویض بگو سپردن
به جای تفکیک بگو جداسازی
به جای تقاضا بگو درخواست
به جای تقاطع بگو برشگاه
به جای تقبل کردن بگو پذیرا شدن
به جای تقدم بگو پیشینگی
به جای تقدیر یا قسمت بگو سرنوشت
به جای تقدیم کردن بگو پیش کش کردن
به جای تقرب بگو نزدیکی
به جای تقریبا 50 عدد بگو ? نزدیک 50 تا - کم و بیش 50 تا
به جای تقریبا بگو کم وبیش-نزدیک به
به جای تقسیم بگو بخش
به جای تقلب بگو دغلی
به جای تقلید بگو دنباله روی
به جای تقلیل بگو کاهش
به جای تقلیل دادن بگو کاستن
به جای تقوی بگو پرهیزگاری - پرهیز
به جای تقویم بگو سالنامه
به جای تلف کردن بگو هدر دادن
به جای تلفیقی بگو آمیزه ای
به جای تلویحا بگو سربسته
به جای تمام امور بگو همه کارها
به جای تمام شده بگو پایان یافته
به جای تمامی بگو همگی
به جای تمامی بگو همگی
به جای تمامیت ارضی بگو یکپارچگی کشوری
به جای تمایل بگو گرایش
به جای تمایلات بگو گرایش ها
به جای تمثال بگو پیکر - تندیس
به جای تمدن بگو شهریگری
به جای تمرد بگو سرکشی
به جای تمساح بگو سوسمار
به جای تملق بگو چاپلوسی
به جای تمنا بگو خواهش
به جای تمنا می کنم بگو خواهش می کنم
به جای تمول بگو توانگری
به جای تنفر بگو کینه
به جای تهدید بگو ترسانیدن
به جای تهمت بگو انگ
به جای تواتر بگو بسامد
به جای تواتر بگو بسامد
به جای تواضع بگو فروتنی
به جای توالت بگو دستشویی - آبخانه - دست به آب
به جای توأم بگو همراه
به جای توبیخ بگو نکوهش - سرزنش
به جای توجه بگو پروا
به جای توحید بگو یکتاپرستی
به جای توریست بگو گردشگر
به جای توریسم بگو گردشگری
به جای توزیع بگو پخش
به جای توسط بگو بدست
به جای توسعه بگو گسترش
به جای توصیه بگو پیشنهاد - رهنمود
به جای توضیح المسائل بگو روشنگرنامه
به جای توضیح بگو روشنگری
به جای توطئه بگو نیرنگ
به جای توقع بگو چشمداشت
به جای توقیف بگو بازداشت
به جای توقیف بگو بازداشت
به جای تولد بگو زایش
به جای تولید بگو فرآوری
به جای تونل بگو دالان - دالانه
به جای توکل به خدا بگو به امید خدا
به جای تکذیب کردن بگو دروغ شمردن
به جای تکریم بگو بزرگداشت
به جای تکنیک (اروپایی) بگو شگرد
به جای ثالثا بگو سوم
به جای ثانیا بگو دوم
به جای ثبت نام بگو نام نویسی
به جای ثبت نام کردم بگو نام نویسی کردم
به جای ثروت بگو دارایی
به جای ثقیل بگو سنگین
به جای ثلاثه بگو سه گانه
به جای جاده مواصلاتی بگو راه دسترسی
به جای جاذبه بگو کشش
به جای جاعل بگو برساز
به جای جاعلین بگو برسازها
به جای جالب بگو نغز - دلنشین - دلچسب
به جای جالب توجه بگو نگریستنی
به جای جامع بگو فراگیر
به جای جانبی بگو پهلویی
به جای جاهل بگو نادان
به جای جایزه بگو پاداش
به جای جبار بگو ستمکار - ستمگر
به جای جثه بگو تنه
به جای جدار بگو پوسته
به جای جدال بگو کشمکش
به جای جدیدا بگو به تازگی
به جای جدیدالانتشار بگو تازه چاپ
به جای جدیدالتاسیس بگو نوساز-تازه ساز
به جای جدیدترین بگو تازه ترین
به جای جذاب بگو گیرا
به جای جذابیت بگو گیرایی - گیرایش
به جای جذب دانشجو بگو پذیرش دانشجو
به جای جراید بگو روزنامه ها
به جای جرأت بگو یارا
به جای جرثقیل بگو گرانکش
به جای جرح بگو زخم
به جای جرم بگو بزه
به جای جریمه بگو تاوان
به جای جزء به جزء بگو مو به مو
به جای جزایی بگو کیفری
به جای جزیره بگو آبخوست (abxast)
به جای جزیی از آن بگو پاره ای از آن
به جای جسد بگو پیکر
به جای جسور بگو بی باک - دلیر
به جای جعل بگو برساخت
به جای جعلی بگو برساخته - ساختگی
به جای جعلی بگو دروغین
به جای جغرافیا بگو گیتاشناسی
به جای جلاد بگو دژخیم
به جای جلال و جبروت بگو فر و شکوه
به جای جلسات بگو نشست ها
به جای جلسه بگو نشست
به جای جلسه کارمندان بگو نشست کارمندان
به جای جلوس کردن بگو نشستن
به جای جمع آوری بگو گردآوری
به جای جمعاً بگو رویهمرفته
به جای جمعه بگو آدینه
به جای جمعی بگو گروهی
به جای جنس بگو کالا
به جای جنوب بگو نیمروز
به جای جهل بگو نادانی
به جای جهنم بگو دوزخ
به جای جواب بگو پاسخ
به جای جوابگو بگو پاسخگو
به جای جوار بگو همسایگی
به جای جواز بگو پروانه
به جای جک (در خودرو) بگو خرک
به جای چارت بگو نمودار
به جای چرا زحمت کشیدید؟ بگو چرا رنجه فرمودید؟
به جای چراغ قوه بگو چراغ دستی
به جای چطور بگو چگونه
به جای چه طوری؟ بگو چگونه؟
به جای حائز بگو دارای
به جای حادثه بگو پیشامد
به جای حاذق بگو زبردست
به جای حاصل از بگو برآمده از
به جای حاضر بگو آماده
به جای حال که بگو اکنون که
به جای حالا بگو اکنون
به جای حامله بگو آبستن - باردار
به جای حامی بگو پشتیبان
به جای حامیان بگو پیروان
به جای حاوی بگو در بر گیرنده
به جای حبس بگو زندان
به جای حتماً بگو بی گمان به جای حد بگو مرز - کران
به جای حداقل بگو کمینه - دست کم
به جای حداکثر بگو بیشینه
به جای حدس بگو گمان
به جای حدس می زنم بگو گمان می کنم
به جای حدود بگو نزدیک
به جای حدی ندارد از ... بگو مرزی ندارد از ...
به جای حرارت بگو گرما
به جای حرارتی بگو گرمایشی
به جای حراست بگو نگهبانی
به جای حرام بگو ناروا
به جای حرف "سین" بگو بندواژه "سین"
به جای حرف (الفبا) بگو بندواژه
به جای حرف بی ربط بگو سخن نادرست
به جای حرف زدن بگو سخن گفتن
به جای حرفه ای بگو چیره دست
به جای حرفه بگو پیشه
به جای حرم سرا بگو پرده سرا
به جای حرکت بگو جنبش
به جای حرکت کن بگو بجنب
به جای حریف بگو هم آورد
به جای حزن انگیز بگو اندوهبار
به جای حزن بگو اندوه
به جای حساب شده بگو سنجیده
به جای حسابگر بگو دوراندیش
به جای حساس بگو دلنازک
به جای حسب الامر بگو به دستور
به جای حسنه بگو نیک - نیکو
به جای حسود بگو چشم تنگ
به جای حصار بگو دیوار - بارو
به جای حفاظت بگو نگهداری
به جای حفره بگو سوراخ
به جای حفظ کردن (نوشته) بگو از بر کردن
به جای حق التحقیق بگو پژوهانه
به جای حق التدریس بگو آموزانه
به جای حق الزحمه بگو دستمزد
به جای حق السکوت بگو خموشانه
به جای حقارت بگو خواری
به جای حقوق بگیر بگو مزدبگیر
به جای حقوق(پول دریافتی) بگو دستمزد - کارانه
به جای حقیر بگو کوچک
به جای حقیر شد بگو کوچک شد
به جای حقیقت بگو راستی - درستی
به جای حلق بگو گلو
به جای حلقوم بگو خرخره - خشک نای
به جای حلقوی بگو گرد
به جای حماسی بگو پهلوانی
به جای حماقت بگو سبک مغزی
به جای حمال بگو باربر- بارکش
به جای حمام بگو گرمابه
به جای حمایت بگو پشتیبانی
به جای حمل و نقل بگو ترابری
به جای حمله بگو تاختن - تازش
به جای حنجره بگو خشکنای
به جای حوالی بگو گرداگرد-نزدیکیها
به جای حوزه بگو دامنه - پهنه - گستره
به جای حوزه خلیج فارس بگو گرداگرد خلیج فارس
به جای حول و حوش بگو دور و بر
به جای حکایت بگو سرگذشت یا داستان
به جای حکم بگو دستور
به جای حکمیت بگو داوری
به جای حیات بگو زندگی
به جای حیثیت بگو آبرو
به جای حیرت انگیز بگو شگفت انگیز
به جای حیرت آور بگو شگفت انگیز
به جای حیرت زده بگو شگفت زده
به جای حیطه بگو گستره
به جای حیف که بگو افسوس که
به جای حیله گر بگو فریبکار
به جای حیله، مکر بگو نیرنگ - شیله (شیله پیله)
به جای حیوان بگو جانور - جاندار
به جای خاتمه، انتها یا منتهی بگو پایان - ته
به جای خادم بگو پیشکار
به جای خارج از کشور بگو بیرون از کشور
به جای خارج بگو بیرون
به جای خارجی بگو بیگانه
به جای خارق العاده بگو شگفت انگیز
به جای خازن بگو انباره
به جای خاص بگو ویژه
به جای خاص بگو ویژه
به جای خاصیت بگو ویژگی
به جای خاطر نشان بگو یادآوری
به جای خاطرخواه بگو دلباخته
به جای خاطره بگو یادبود
به جای خالص بگو ناب-سره( sare )
به جای خالصانه بگو بی آلایش
به جای خالق بگو آفریننده
به جای خانم بگو بانو
به جای خباثت بگو پلیدی - ناپاکی
به جای خبر بگو تازه
به جای خبرنگار بگو گزارشگر
به جای خبره بگو کارشناس
به جای خبیث بگو پلید - ناپاک
به جای خجالت آور بگو شرم آور
به جای خجالت بگو شرمساری
به جای خجالت می کشم بگو شرم دارم
به جای خجول بگو شرمسار
به جای خدا رحمتش کند بگو خدا بیامرزدش
به جای خداحافظ بگو خدانگهدار یا بدرود
به جای خدای واحد بگو خدای یکتا
به جای خدشه بگو خراش
به جای خراب بگو ویران
به جای خرابه بگو ویرانه
به جای خرابی بگو ویرانی
به جای خراج بگو باژ (همان باج است)
به جای خرج بگو هزینه
به جای خروج بگو برونرفت
به جای خزانه بگو گنجینه
به جای خسارت بگو زیان
به جای خسوف بگو ماه گرفتگی
به جای خسیس بگو کنس ( kenes)
به جای خصوصا بگو به ویژه
به جای خصوصیت بگو ویژگی
به جای خصومت بگو دشمنی
به جای خضوع بگو فروتنی - افتادگی
به جای خط آهن بگو راه آهن
به جای خط مشی بگو راه و روش
به جای خطاط بگو خوشنویس
به جای خطاطی بگو خوشنویسی
به جای خطی بگو دست نویس
به جای خطیب بگو سخنران
به جای خلاص بگو رها
به جای خلاصه بگو چکیده
به جای خلاصی بگو رهایی
به جای خلافکار بگو تبهکار
به جای خلف وعده بگو پیمان شکنی
به جای خلقت بگو آفرینش
به جای خلقت بگو آفرینش
به جای خلوص بگو نابی - سرگی
به جای خلیج بگو کنداب
به جای خلیج فارس بگو کنداب پارس (Kand AB)
به جای خلیفه بگو جانشین
به جای خمس بگو پنج یک
به جای خنجر بگو دشنه
به جای خواص بگو ویژگان
به جای خودرو کروکی بگو خودرو روباز
به جای خودمختار بگو خودگردان
به جای خوشحال بگو دلشاد
به جای خوف برداشتن بگو ترسیدن
به جای خوف بگو ترس
به جای خوفناک بگو ترسناک
به جای خیاط بگو جامه دوز
به جای خیال بگو گمان
به جای خیال کردم بگو گمان کردم-پنداشتم
به جای خیرمقدم بگو خوش آمد
به جای دائرة المعارف بگو دانشنامه
به جای دائم الخمر بگو میخواره
به جای دائم بگو همیشه - همش
به جای دائمی بگو همیشگی
به جای داخل بگو تو یا درون
به جای داخل کشور بگو درون کشور
به جای داخلی بگو درونی
به جای دب اصغر بگو خرس کوچک
به جای دب اکبر بگو خرس بزرگ
به جای در ارتباط با بگو درباره
به جای در اسرع وقت بگو هرچه زودتر
به جای در انظار عمومی بگو پیش دیده همگان
به جای در این ارتباط بگو در این باره
به جای در این خصوص بگو در این باره
به جای در این مورد بگو در این راستا - در این باره
به جای در آخر بگو در پایان
به جای در باب بگو درباره
به جای در حال توسعه بگو رو به پیشرفت
به جای در حال حاضر بگو هم اکنون
به جای در حال رشد بگو رو به پیشرفت
به جای در حقیقت بگو به راستی
به جای در خصوص بگو درباره
به جای در رابطه با بگو درباره
به جای در رأس بگو در بالای
به جای در صورتی که بگو چنانچه
به جای در ضمن بگو همچنین - وانگهی
به جای در عوض بگو در برابر
به جای در عین حال بگو در همان سان
به جای در غیر اینصورت بگو وگرنه
به جای در قدیم بگو پیشتر ها
به جای در مجموع بگو رویهمرفته
به جای در محذور بگو در تنگنا
به جای در مقابل بگو در برابر
به جای در نتیجه بگو برآیند اینکه
به جای در نظر گرفتن بگو به دیده داشتن
به جای در نهایت بگو در پایان
به جای در هر حال بگو به هر روی
به جای در واقع بگو به راستی
به جای در کل بگو رویهمرفته
به جای درس اول بگو آموزه نخست
به جای درس بگو آموزه
به جای درمورد بگو درباره
به جای درک کردن بگو پی بردن
به جای دست آخر بگو در پایان
به جای دستجرد بگو دستگرد
به جای دسته جمعی بگو گروهی
به جای دستور جلسه بگو دستور نشست
به جای دستور قتل بگو دستور کشتن
به جای دستورالعمل بگو دستورکار
به جای دعا بگو نیایش
به جای دعا می کنم بگو نیایش می کنم
به جای دعوت کردن بگو فراخواندن
به جای دعوتنامه بگو فراخوانه
به جای دعوی کرد بگو کتک کاری کرد
به جای دفاع بگو پدافند
به جای دفتر خاطرات بگو دفتر یادبود
به جای دفن کردن بگو خاکسپاری
به جای دقیق بگو ریزبین
به جای دلایل بگو انگیزه ها
به جای دلیل بگو انگیزه
به جای دموکراتیک بگو مردسالارانه
به جای دموکراسی (اروپایی) بگو مردمسالاری
به جای دموکراسی بگو مردمسالاری
به جای دمکرات بگو مردمسالار
به جای دنیا بگو گیتی - جهان
به جای دور باطل بگو دور تباه
به جای دکوراسیون منزل بگو خانه آرایی
به جای دیاگرام بگو نمودار
به جای دیه بگو خونبها
به جای دیکتاتور بگو خودکامه
به جای ذاتی بگو خدادادی
به جای ذخیره بگو اندوخته
به جای ذره بگو خرده
به جای ذلت بگو خواری
به جای ذکر کردن بگو یادکردن
به جای ذکور بگو مردها
به جای ذیل بگو زیر - پایین
به جای رئوس مطالب بگو سرنوشتار ها
به جای رئیس خانواده بگو سرپرست خانواده
به جای رئیس یا مسئول بگو سرپرست
به جای راجع به بگو درباره
به جای راحت بگو آسان
به جای رادیوتراپی بگو پرتودرمانی
به جای راس ساعت بگو سر ساعت
به جای راسخ بگو استوار
به جای راضی بگو خوشنود
به جای راندمان بگو بهره وری
به جای راه حل بگو راهکار
به جای راوی بگو گوینده
به جای ردیف بگو رده
به جای رزق بگو روزی
به جای رسم الخط یا font (انگلیسی) بگو دبیره
به جای رسوب بگو ته نشست - ته نشین - لای
به جای رسوخ کردن بگو رخنه کردن
به جای رسول بگو فرستاده
به جای رشد کردن بگو بالیدن
به جای رضایت بگو خوشنودی
به جای رضایت بگو خوشنودی
به جای رطوبت بگو نم
به جای رطوبت دارد بگو نم دارد
به جای رعب بگو ترس
به جای رعب و وحشت بگو ترس و هراس
به جای رعد بگو آذرخش
به جای رعد و برق بگو آذرخش
به جای رعشه بگو لرزه
به جای رعیت بگو دهوند
به جای رفاقت بگو دوستی
به جای رفراندم بگو همه پرسی
به جای رفقا بگو دوستان
به جای رفیق بگو دوست
به جای رفیقان بگو دوستان
به جای رقابت بگو چشم وهمچشمی
به جای رقص بگو پایکوبی
به جای روایت بگو داستان - گفتار
به جای روز بخیر بگو روزخوش
به جای روز تولد بگو زادروز
به جای رویت بگو دیدن - دید
به جای زاهد بگو پارسا
به جای زاویه بگو گوشه
به جای زاید الوصف بگو چشمگیر
به جای زباله بگو آشغال
به جای زبان خارجی بگو زبان بیگانه
به جای زبان محاوره ایی بگو زبان گفتاری
به جای زحمت بگو دردسر
به جای زراعت یا زارع بگو کشاورزی یا کشاورز
به جای زلزله بگو زمین لرزه
به جای زنجان بگو زنگان
به جای زوال بگو فروپاشی
به جای زوج بگو جفت
به جای زکات بگو هشت یک
به جای زکام بگو سرماخوردگی
به جای زیاد بگو بسیار
به جای سئوال بگو پرسش
به جای سئوال کردن بگو پرسیدن
به جای سابق بگو پیشین
به جای سابقاً بگو پیشترها
به جای سابقه بگو پیشینه
به جای ساحت بگو پیشگاه
به جای ساحل بگو کناره یا کنار
به جای ساده لوح بگو ساده نگر - ساده اندیش
به جای سارق بگو دزد
به جای ساقط بگو سرنگون
به جای سال جاری بگو امسال
به جای سالاد بگو سبزیانه
به جای سالم بگو تندرست
به جای سایت اینترنتی بگو تارنما
به جای سایر بگو دیگر
به جای سایرین بگو دیگران
به جای سبزیجات بگو سبزی ها
به جای سبقت بگو پیشی
به جای سبوعانه بگو ددمنشانه
به جای سجاده بگو جانماز
به جای سخیف بگو سبک
به جای سد امیرکبیر بگو بند امیرکبیر
به جای سر ( ser) بگو راز
به جای سرحدات بگو مرزها
به جای سرقت بگو دزدی
به جای سریع السیر بگو تندرو - تیزرو
به جای سریع بگو تند
به جای سریعتر بگو تندتر
به جای سعادت بگو بهروزی - خوشبختی
به جای سعی بگو کوشش
به جای سفاک بگو خونریز
به جای سقوط بگو سرنگونی
به جای سلاح بگو جنگ افزار
به جای سلاطین بگو پادشاهان
به جای سلام بگو درود
به جای سلام بگو نیک روز(در دوره ساسانی بیشتر به کار می رفته است)
به جای سلامت باشید بگو پاینده باشید
به جای سلامت باشید بگو زنده باشید
به جای سلسله اشکانی بگو دودمان اشکانی
به جای سلسله بگو زنجیره - دودمان - رشته
به جای سلسله جبال بگو رشته کوه ها
به جای سلطان بگو پادشاه
به جای سلطه بگو چیرگی
به جای سم بگو زهر
به جای سمبل بگو نماد
به جای سمبلیک بگو نمادین
به جای سمعی بصری بگو دیداری شنیداری
به جای سمی بگو زهری - زهرآگین
به جای سمینار بگو هم اندیشی
به جای سند بگو دستک
به جای سنه بگو سال
به جای سه ضربدر چهار بگو سه در چهار
به جای سهل الوصول بگو آسان یاب
به جای سهل بگو آسان
به جای سهم بگو بهره
به جای سهوا ً بگو ندانسته
به جای سهولت بگو آسانی
به جای سوء رفتار بگو بدرفتاری
به جای سوء شهرت بگو بدنامی
به جای سوء ظن بگو بدگمانی
به جای سوئیت بگو سراچه
به جای سوابق بگو پیشینه
به جای سواحل دریای خزر بگو کناره های دریای مازندران
به جای سوبسید بگو یارانه
به جای سوق الجیشی بگو راهبردی
به جای سیاح بگو گردشگر
به جای سیاسیون بگو سیاستمداران
به جای سیرجان بگو سیرگان
به جای سیفون بگو آبشویه
به جای شاعر بگو سراینــــده یا چامه سرا(غزل‏گو)
به جای شامل بگو دربرگیرنده
به جای شانس بگو بخت
به جای شاهد بگو گواه
به جای شایان ذکر است بگو گفتنی است
به جای شب بخیر بگو شب خوش
به جای شباهت بگو همانندی - همانندگی
به جای شبیه بگو مانند - همانند
به جای شجاع بگو دلیر - شیردل
به جای شجاعت بگو دلیری
به جای شجره نامه بگو تبارنامه
به جای شخصیت بگو منش
به جای شدیدا بگو به سختی - سخت
به جای شرارت بگو پلیدکاری - پلیدی
به جای شربت بگو دوشاب
به جای شرح وقایع بگو رویدادنامه - رویدادنگاری
به جای شرفیاب شدن بگو باریافتن
به جای شروع بگو آغاز
به جای شروع کردن بگو آغازکردن
به جای شریان بگو سرخرگ
به جای شط العرب بگو اروندرود
به جای شطرنج بگو چترنگ
به جای شعائر مذهبی بگو آیین های دینی
به جای شعبده بازی بگو چشم بندی
به جای شعر بگو سروده یا چامه(غزل)
به جای شعله بگو اخگر
به جای شعور بگو خرد
به جای شغل بگو کار - پیشه
به جای شفا بگو درمان - بهبود
به جای شق القمر بگو ماه شکافی
به جای شمسی بگو خورشیدی
به جای شهادت بگو گواهی
به جای شهادت داد که ... بگو گواهی داد که ...
به جای شهادت طلبانه بگو جانبازانه - جانسپارانه
به جای شوق بگو شور
به جای شوکت بگو شکوه
به جای شکایت بگو گلایه
به جای شکرگذاری بگو سپاسگذاری
به جای شیطان بگو اهریمن
به جای شیمی بگو کیمیا
به جای شیمیایی بگو کیمیایی
به جای شیوع بگو گسترش
به جای صاحب نظر بگو
به جای صاحبنظر بگو کاردان - کارشناس
به جای صادق بگو راستگو
به جای صاعقه بگو آذرخش
به جای صاف بگو هموار
به جای صاف و هموار بگو هموار
به جای صالح بگو درستکار
به جای صبح بگو بامداد
به جای صبحانه بگو ناشتایی
به جای صبور بگو بردبار - شکیبا
به جای صبور بگو شکیبا
به جای صحبت بگو گفتگو
به جای صحرا بگو بیابان-دشت و دمن
به جای صحیح بگو درست
به جای صداقت بگو راستی-راستگویی
به جای صدف بگو گوشماهی
به جای صدمه بگو آسیب
به جای صدمه دیده بگو آسیب دیده
به جای صراحت بگو روشنی
به جای صرفنظر کردن بگو چشم پوشی کردن
به جای صریح بگو روشن
به جای صعب العلاج بگو بی درمان - سخت درمان
به جای صعودی بگو افزاینده
به جای صف بگو رسته
به جای صفویه بگو صفویان
به جای صلاحدید بگو روادید
به جای صلاحیت بگو شایستگی
به جای صلح بگو سازش - آشتی
به جای صلوات بگو درود فرستادن
به جای صلوة بگو نماز
به جای صمیمی بگو خودمانی
به جای صورت بگو چهره
به جای صیاد بگو شکارچی یا ماهیگیر
به جای ضایع شده بگو از میان رفته
به جای ضایعات بگو پسمان ها
به جای ضخیم بگو کلفت - ستبر
به جای ضد و نقیض بگو ناسازگار
به جای ضدعفونی کردن بگو گندزدایی
به جای ضرب المثل بگو زبانزد
به جای ضرب و شتم بگو لت و کوب
به جای ضربان بگو تپش
به جای ضرر بگو زیان
به جای ضرورت بگو بایستگی
به جای ضروری بگو بایسته
به جای ضعف بگو سستی - ناتوانی
به جای ضعیف بگو ناتوان - لاغر
به جای ضمن آنکه بگو افزون بر آنکه
به جای ضمن تایید بگو افزون بر درست شمردن
به جای ضمیمه بگو پیوست
به جای ضیافت بگو بزم
به جای طاقت بگو توان - تاب - نا
به جای طالع بگو بخت
به جای طایفه بگو ویس - تیره
به جای طباخ خانه بگو آشپزخانه
به جای طباخی بگو آشپزی - (کله پزی)
به جای طبخ بگو پختن
به جای طبق بگو بر پایه
به جای طبقه بندی بگو دسته بندی
به جای طبیب بگو پزشک
به جای طبیعت انسان بگو سرشت آدمی
به جای طراز بگو تراز(همانند ترازو)
به جای طرد شده بگو رانده شده
به جای طرز بگو شیوه
به جای طرز تفکر بگو بینش
به جای طرفدار بگو پیرو
به جای طرفداران بگو پیروان
به جای طرفین بگو هر دو سو
به جای طریقه بگو شیوه
به جای طعم بگو مزه
به جای طفل - اطفال بگو کودک - کودکان
به جای طلا بگو زر
به جای طلافروش بگو زرگر
به جای طلایی بگو زرین
به جای طلوع آفتاب بگو برآمدن آفتاب
به جای طمأنینه بگو آرامش
به جای طناب بگو ریسمان
به جای طهران بگو تهران
به جای طوس بگو توس (نام شهر)
به جای طول بگو درازا
به جای طول تاریخ بگو درازای تاریخ
به جای طویل بگو دراز
به جای طی کردن بگو پیمودن
به جای طیور بگو پرندگان
به جای ظالم بگو ستمگر - بیدادگر
به جای ظالمانه بگو ستمگرانه
به جای ظاهر بگو نما
به جای ظاهر شدن بگو پدیدار شدن
به جای ظاهراً بگو آنسان که پیداست
به جای ظرفیت بگو گنجایش
به جای ظلم بگو ستم - بیداد
به جای ظلمات بگو تاریکی
به جای ظن بگو گمان
به جای ظهر بگو نیمروز
به جای ظهور بگو پیدایش
به جای عابر بانک بگو خودپرداز
به جای عابر بگو رهگذر
به جای عاجز بگو درمانده
به جای عادت بگو خو
به جای عادت کردم بگو خو گرفتم
به جای عادت کردن بگو خو گرفتن
به جای عادل بگو دادگستر - دادگر
به جای عادلانه بگو دادگرانه
به جای عار داشتن بگو ننگ داشتن
به جای عازم بگو رهسپار - راهی
به جای عازم شدن بگو روانه شدن - رهسپارشدن
به جای عاقبت بگو سرانجام
به جای عاقبت به خیر بگو نیک فرجام
به جای عاقل بگو خردمند
به جای عالم بگو جهان یا دانشمند ( alem)
به جای عالمگیر بگو جهانگیر
به جای عالی رتبه بگو والا جایگاه
به جای عالیجناب بگو بزرگوار - والاگهر
به جای عامیانه بگو تودگانه
به جای عبا بگو بالاپوش
به جای عبادت بگو پرستش
به جای عبارتند از بگو بر این پایه اند
به جای عبرت بگو پند
به جای عبور و مرور بگو آمد و شد
به جای عبور کردن بگو گذشتن
به جای عبوس بگو ترشرو
به جای عجب بگو شگفت
به جای عجز بگو درماندگی
به جای عجله بگو شتاب
به جای عجله کن بگو شتاب کن
به جای عجولانه بگو شتابزده
به جای عجیب بگو شگفت
به جای عدد بگو شماره
به جای عدل بگو داد
به جای عدم موفقیت بگو ناکامی
به جای عده ای بگو شماری
به جای عدیده بگو پرشمار
به جای عذر می خواهم بگو پوزش می خواهم  یا ببخشید
به جای عذرخواهی بگو پوزش
به جای عرصه بگو پهنه
به جای عرض اندام بگو جلوه نمایی
به جای عرض بگو پهنا
به جای عرض حال بگو دادخواست
به جای عرضه و تقاضا بگو داد و خواست
به جای عریض بگو پهن
به جای عزا بگو سوگ
به جای عزاداری بگو سوگواری
به جای عزل بگو برکناری
به جای عصاره بگو افشره( afshore)
به جای عصبانی بگو خشمگین
به جای عصبانی شدن بگو برآشفتن
به جای عصبانیت بگو خشم
به جای عصر باستان بگو دوره باستان
به جای عصر بگو ایوار - پسین (امروزه ساکنان استان کرمان، فارس و یزد اینگونه می گویند)
به جای عصر فن آوری بگو زمانه فن آوری
به جای عصیان بگو سرکشی
به جای عطف بگو بازگشت
به جای عظیم الجثه بگو کلان پیکر
به جای عظیم بگو سترگ
به جای عفو بگو بخشش
به جای عقاب بگو شهباز
به جای عقاید بگو باورها
به جای عقب ماندگی بگو واپس ماندگی
به جای عقب مانده بگو واپس مانده
به جای عقب نشینی بگو واپس نشینی
به جای عقربه بگو شاهنگ
به جای عقل بگو خرد
به جای عقلانیت بگو خردمندی
به جای عقیده بگو باور
به جای علائم بگو نشانه ها
به جای علائم راهنمایی و رانندگی بگو نشانه های راهنمایی و رانندگی
به جای علاج بگو درمان - چاره
به جای علاقه بگو دلبستگی
به جای علاقه دارم بگو دلبستگی دارم
به جای علاقه مند بگو دوستدار
به جای علامت بگو نشانه
به جای علاوه بر این بگو افزون بر این
به جای علم بدیع بگو دانش نوآوری
به جای علم بگو دانش
به جای علنی شد بگو آشکار شد
به جای علی الخصوص بگو به ویژه
به جای علی ای حال بگو به هر روی
به جای علیرغم بگو با اینکه
به جای علیه او شورید بگو بر او شورید
به جای عمامه بگو دستار
به جای عمداً بگو دانسته
به جای عمده بگو بزرگ
به جای عمر بگو زندگی
به جای عمران بگو آبادانی
به جای عمق بگو گودی - ژرفا
به جای عمل بگو کنش
به جای عمله بگو کارگر
به جای عمودی بگو ستونی
به جای عمومی بگو همگانی
به جای عمیق بگو گود
به جای عنوان بگو سرنویس
به جای عهد بگو پیمان
به جای عهدنامه بگو پیمان نامه
به جای عواقب بگو پیامدها
به جای عوام فریب بگو مردم فریب
به جای عوام فریبانه بگو مردم فریبانه
به جای عوامفریبانه بگو مردم فریبانه
به جای عودت دادن بگو پس دادن
به جای عودت دادن بگو پس فرستادن
به جای عوض کردن بگو جابجاکردن
به جای عکس العمل بگو واکنش
به جای عیال بگو همسر
به جای عیان بگو آشکار-هویدا
به جای عیب بگو بدی
به جای عید بگو جشن
به جای عید نوروز بگو جشن نوروز
به جای عیش و نوش بگو خوشگذرانی
به جای غارت بگو تاراج
به جای غافل از آنکه بگو ناآگاه از آنکه
به جای غالب مردم بگو بیشتر مردم
به جای غالبا بگو بیشتر
به جای غذا بگو خوراک
به جای غریب بگو ناآشنا
به جای غریبی بگو ناآشنایی
به جای غسل بگو شست و شو
به جای غصه بگو غم - اندوه
به جای غلات بگو جو و گندم
به جای غلام بگو برده
به جای غلبه کردن بگو چیره شدن
به جای غلط بگو نادرست
به جای غلطیدن بگو غلتیدن
به جای غلیظ بگو چگال
به جای غیر قابل اجرا بگو انجام ناپذیر
به جای غیر قابل ارجاع بگو برگشت ناپذیر
به جای غیر قابل انعطاف بگو نرمش ناپذیر
به جای غیر قابل باور بگو باورنکردنی
به جای غیر قابل بخشش بگو نابخشودنی
به جای غیر قابل بیان بگو ناگفتنی
به جای غیر قابل تحمل بگو برنتافتنی
به جای غیر قابل درک بگو درنیافتنی
به جای غیر قابل دسترس بگو دست نیافتنی
به جای غیر قابل عفو بگو نابخشودنی
به جای غیر قابل فهم بگو درنیافتنی
به جای غیر قابل قسمت بگو بخش ناپذیر
به جای غیر قابل مقایسه بگو سنجش ناپذیر
به جای غیر قابل کنترل بگو مهار گسیخته
به جای غیرمرفه بگو بینوا
به جای غیرممکن بگو نشدنی-ناشدنی
به جای فائق آمدن بگو پیروز شدن
به جای فاتح بگو پیروزمند
به جای فاحشه بگو روسپی
به جای فارسی بگو پارسی
به جای فارغ البال بگو آسوده دل
به جای فارغ التحصیل بگو دانش آموخته
به جای فاسد بگو تباه
به جای فاصله گرفتن بگو دور شدن
به جای فامیلی بگو خانوادگی
به جای فانی بگو زودگذر
به جای فاکتور خرید بگو برگ خرید
به جای فاکس بگو دورنگار
به جای فایده بگو سود - هوده
به جای فتح یا ظفر بگو پیروزی
به جای فتنه بگو آشوب
به جای فحاشی بگو ناسزاگویی
به جای فحش بگو ناسزا - دشنام
به جای فرار از بگو گریز از
به جای فرار بگو گریز
به جای فرامین بگو فرمان ها
به جای فرانشیز بگو خودپرداخت
به جای فرض کرد بگو پنداشت
به جای فرمول بگو ساختاره
به جای فرکانس بگو بسامد
به جای فساد بگو تباهی
به جای فعال بگو پرکار
به جای فعال بگو پرکار - پویا
به جای فعالیت بگو تکاپو - کار و جنبش
به جای فعل بگو کارواژه
به جای فعلاً بگو هم اینک
به جای فعلی بگو کنونی
به جای فقدان بگو نبود
به جای فقر بگو تهیدستی- نداری
به جای فقط بگو تنها
به جای فقه بگو دین شناسی
به جای فقیر بگو تهیدست
به جای فقیه بگو دین شناس
به جای فلاسک بگو دمابان
به جای فلذا بگو بنابراین - پس
به جای فلش بگو پیکان
به جای فوت شد بگو درگذشت - مرد
به جای فورا بگو بی درنگ
به جای فوق العاده بگو بی اندازه
به جای فوق برنامه بگو فرابرنامه
به جای فوقانی بگو بالایی
به جای فکر بگو اندیشه
به جای فی الفور بگو در دم
به جای فی المثل بگو برای نمونه
به جای فی الواقع بگو به راستی
به جای فی نفسه بگو به خودی خود
به جای فیش بگو برگه
به جای فیلتر بگو پالایه
به جای قابل انجام بگو شدنی
به جای قابل پیش بینی بگو پیش بینی کردنی
به جای قابل تامل بگو درنگ کردنی
به جای قابل توجه بگو چشمگیر
به جای قابل دسترس بگو دست یافتنی
به جای قابل ذکر است بگو گفتنی است
به جای قابل شما را ندارد بگو سزاوارتان نیست
به جای قابل قبول بگو پذیرفتنی
به جای قابل قسمت بگو بخش پذیر
به جای قابل مطالعه بگو خواندنی
به جای قابل مهار بگو مهارشدنی
به جای قابل کنترل بگو مهارشدنی
به جای قابله بگو ماما
به جای قابلیت قسمت بگو بخش پذیری
به جای قاتل بگو آدمکش
به جای قاجاریه بگو قاجاریان - قاجار
به جای قادر بگو توانا
به جای قاضی بگو دادرس - داور
به جای قاطر بگو استر
به جای قافله بگو کاروان
به جای قبایل بگو تیره ها
به جای قبر بگو گور
به جای قبرستان بگو گورستان
به جای قبض انبار بگو رسید انبار
به جای قبض بگو رسید
به جای قبل بگو پیش
به جای قبلا بگو پیشتر
به جای قبلی بگو پیشین
به جای قبول می کنم بگو می پذیرم
به جای قبیح بگو زشت
به جای قتل عام بگو کشتار
به جای قد علم کردن بگو سربرافراشتن
به جای قدح بگو سبو
به جای قدرت بالقوه بگو توان نهفته
به جای قدرت بگو نیرو - توان
به جای قدرت طلب بگو جاه پرست - فزون خواه
به جای قدرتمند بگو نیرومند
به جای قدردانی بگو سپاسداری
به جای قدم دوم بگو گام دوم
به جای قدما بگو پیشینیان
به جای قدمت بگو دیرینگی
به جای قدمت بگو دیرینگی
به جای قدیم الایام بگو پیشترها
به جای قدیمی بگو کهن - باستانی - کهنه
به جای قدیمی بگو کهنه
به جای قرار بگو پیمان
به جای قرار دادن بگو نهادن
به جای قرار می داد بگو می نهاد
به جای قرارداد بگو پیمان نامه
به جای قراردادن یا بگو گذاشتن
به جای قرض الحسنه بگو وام بی بهره
به جای قرن بگو سده
به جای قره قروت (ترکی) بگو ترف ( Tarf)
به جای قرون بگو سده ها
به جای قرون وسطایی بگو میانسده ای
به جای قرون وسطی بگو سده های میانی
به جای قریب الوقوع بگو زود هنگام
به جای قریب بگو نزدیک
به جای قسم بگو سوگند
به جای قسمت دوم بگو بخش دوم
به جای قسی القلب بگو سنگدل
به جای قصد دارند بگو برآنند
به جای قصر بگو کاخ
به جای قصه بگو داستان
به جای قصور بگو کوتاهی
به جای قصیده بگو چکامه
به جای قضا و قدر بگو سرنوشت
به جای قضائیه بگو دادگستری
به جای قضات بگو داوران
به جای قضاوت بگو داوری
به جای قطع درختان بگو بریدن درختان
به جای قطع کردن بگو بریدن
به جای قطعا بگو بی گمان
به جای قطعه بگو تکه
به جای قفسه بگو گنجه
به جای قلاع بگو دژها
به جای قلمرو بگو گستره
به جای قله بگو چکاد ( Chekad)
به جای قمر مصنوعی بگو ماهواره
به جای قنات بگو کاریز
به جای قناعت کردن بگو بسنده کردن
به جای قنوات بگو کاریزها
به جای قهر آمیز بگو خشونت آمیز
به جای قوای بگو نیروهای
به جای قوز بگو گوژ
به جای قوس بگو کمان
به جای قوم بگو تیره
به جای قوه بگو نیرو - توان
به جای قوی بگو نیرومند
به جای قیافه بگو چهره
به جای قیام بگو شورش - خیزش
به جای قیامت بگو رستاخیز
به جای قیم بگو سرپرست
به جای قیمت بگو بها
به جای قیومیت بگو سرپرستی
به جای گالری (اروپایی) بگو نگارخانه
به جای گرامر زبان (انگلیسی) بگو دستور زبان
به جای گریم (اروپایی) بگو چهره پردازی
به جای گریمور بگو چهره پرداز
به جای گزارشات بگو گزارش ها
به جای گمرک بگو باژگاه
به جای گیشه بگو باجه
به جای لاابالی بگو بی بندوبار - بی سروپا
به جای لااقل بگو دست کم
به جای لاجرم بگو خواه ناخواه
به جای لازم نیست بگو نیاز نیست
به جای لایتناهی بگو بی پایان - بیکران
به جای لایق بگو شایسته
به جای لایق بگو شایسته
به جای لاینحل بگو ناگشودنی
به جای لاینفک بگو جدانشدنی
به جای لاینقطع بگو پیوسته- همواره
به جای لباس بگو پوشاک - جامه
به جای لباس پوشیدن بگو جامه پوشیدن
به جای لجباز بگو یکدنده-ستیزه جو
به جای لجبازی بگو یکدندگی
به جای لحاف بگو روانداز
به جای لحظه به لحظه بگو دم به دم
به جای لذیذ بگو خوشمزه
به جای لطفا بگو خواهشمندم - خواهشمند است
به جای لعنت بگو نفرین
به جای لعنت کردن بگو نفریدن-نفرین کردن
به جای لغت بگو واژه
به جای لغتنامه بگو واژه نامه
به جای لفاظی بگو واژه بازی
به جای لقب بگو فرنام
به جای لهجه بگو گویش
به جای لوازم التحریر بگو نوشت افزار
به جای لوازم بگو ابزارها
به جای لیاقت بگو شایستگی
به جای مؤاخذه بگو بازخواست
به جای مؤلف بگو نویسنده
به جای ما فوق بگو فراتر از
به جای ماء شعیر بگو آبجو
به جای ماحصل بگو دستاورد
به جای ماخوذه بگو برگرفته
به جای مادام العمر بگو همیشگی
به جای مادامی که بگو تا هنگامی که
به جای ماساژ بگو مشت و مال
به جای ماضی بگو گذشته
به جای مالکیت بگو ازآنش
به جای مامور بگو کارگزار
به جای مامور پلیس بگو شهربان
به جای مانع بگو راهبند
به جای مانع بگو گیر - راهبند
به جای ماهر بگو چیره دست
به جای ماهیت کار بگو سرشت کار
به جای ماوراء الطبیعه بگو فرا سرشت
به جای ماوراء النهر بگو فرارود
به جای ماورای بگو فرای
به جای مایحتاج بگو نیازها
به جای مایع بگو آبگون
به جای مایوس بگو دلسرد
به جای مباحثه بگو گفت و شنود
به جای مبارک باد بگو خجسته باد
به جای مبارک بگو فرخنده
به جای مبتدی بگو تازه کار - نوآموز
به جای مبتلا بگو دچار
به جای مبتلا به مریضی بگو دچار بیماری
به جای مبتنی بر بگو بر پایه
به جای مبتکر بگو نوآور
به جای مبتکرانه بگو نوآورانه
به جای مبحث بگو جستار
به جای مبدا بگو آغاز
به جای مبدأ بگو خاستگاه
به جای مبهوت بگو گیج
به جای مبین بگو بازگوکننده
به جای متاثر بگو دل آزرده
به جای متارکه بگو جدایی
به جای متاسفانه بگو بدبختانه شوربختانه
به جای متبحر بگو زبردست - چیره دست
به جای متحد بگو همبسته
به جای متخصص بگو کارآزموده
به جای متخصصان بگو کارآزمودگان
به جای متخصصین بگو کارآزمودگان
به جای مترادف بگو همچم
به جای متراکم بگو چگال
به جای مترجم بگو برگرداننده
به جای مترقی بگو پیشرفته
به جای متزلزل بگو لرزان
به جای متسلسل بگو زنجیروار
به جای متشکرم بگو سپاسگزارم
به جای متشکریم بگو سپاسگزاریم
به جای متشکل از بگو در برگیرنده
به جای متعادل بگو ترازمند
به جای متعاقب بگو به دنبال - در پی
به جای متعاقبا بگو پس از این
به جای متعجب بگو شگفت زده
به جای متعجب شد بگو شگفت زده شد
به جای متعدد بگو انبوه
به جای متعصب بگو خشک سر
به جای متعلق به بگو از آن
به جای متعهد بگو پایبند
به جای متفرق کردن بگو پراکنده کردن - پراکندن
به جای متفق القول بگو یکزبان-همزبان
به جای متفکر بگو اندیشمند
به جای متفکران بگو اندیشمندان
به جای متقاضی بگو درخواست کننده
به جای متلاشی بگو فروریخته
به جای متمایز بگو جدا
به جای متمول بگو توانگر
به جای متنوع بگو گوناگون
به جای متواتر بگو پی در پی
به جای متواضع بگو فروتن
به جای متوالی بگو پیاپی
به جای متوسط بگو میانه
به جای متوقف شد بگو بازایستاد
به جای متوقف شدن بگو بازایستادن
به جای متولد شده بگو زاده شده
به جای متولی بگو دست اندرکار - سرپرست
به جای متولیان بگو دست اندرکاران
به جای مثال بگو نمونه
به جای مثلث بگو سه گوش - لچک
به جای مثلثی بگو لچکی
به جای مثمر ثمر بگو کارساز
به جای مثمر ثمر واقع شد بگو به کار آمد
به جای مجانی بگو رایگان
به جای مجبور بگو ناچار
به جای مجتمع بگو همتافت
به جای مجدد بگو دوباره
به جای مجدداً بگو دوباره
به جای مجذوب بگو شیفته - شیدا
به جای مجرب بگو کارآزموده
به جای مجرم بگو بزهکار
به جای مجروح بگو زخمی
به جای مجسمه بگو تندیس
به جای مجلس بگو انجمن
به جای مجلل بگو پرشکوه - پرنما
به جای مجله بگو گاهنامه
به جای مجمع بگو گردهمایی
به جای مجموعاً بگو روی هم
به جای مجموعه بگو گردآور
به جای مجنون بگو دیوانه - شیدا
به جای مجهول الهویه بگو ناشناس
به جای مجوز بگو پروانه
به جای محاسبه نشده بگو نسنجیده
به جای محافظ بگو نگهبان
به جای محبس بگو زندان
به جای محبوب بگو دوست داشتنی
به جای محبوس بگو زندانی
به جای محترم بگو ارجمند
به جای محترم بگو ارجمند - گرامی
به جای محتوا بگو درونمایه
به جای محتویات بگو درونمایه
به جای محدود بگو اندک
به جای محذوریت بگو تنگنا
به جای محرم بگو رازدار
به جای محروم بگو بی بهره
به جای محرک بگو جنباننده
به جای محسوس بگو چشمگیر
به جای محشر بگو رستاخیز
به جای محصل بگو دانش آموز
به جای محصول بگو فرآورده
به جای محضر اسناد رسمی بگو دفترخانه
به جای محضر بگو پیشگاه
به جای محفوظ بگو نگاهداشته
به جای محقق بگو پژوهنده یا پژوهشگر
به جای محققانه بگو پژوهشگرانه
به جای محل اکتشاف بگو یافتگاه
به جای محل تلاقی بگو پیوندگاه
به جای محله بگو برزن
به جای محکم بگو استوار
به جای محیط بگو پیرامون
به جای محیط بگو پیرامون
به جای مخاصمه بگو رزم
به جای مخبر بگو خبرنگار-خبررسان
به جای مختصر بگو ناچیز
به جای مختلط بگو درهم
به جای مختلف بگو گوناگون
به جای مخرب بگو ویرانگر
به جای مخزن بگو انبار- انباشتگاه - اندوختگاه
به جای مخصوص بگو ویژه
به جای مخفی بگو پنهان - نهان
به جای مخفیانه بگو پنهانی
به جای مخفیگاه بگو نهانگاه
به جای مخلوط بگو درهم - آمیخته
به جای مخلوط کردن بگو آمیختن درآمیختن
به جای مخلوق بگو آفریده
به جای مخمصه بگو ?هچل ( Hachal)
به جای مد (در دریا) بگو خیزآب
به جای مد نظر بگو دلخواه
به جای مداخله بگو پادرمیانی
به جای مداوم بگو همیشگی
به جای مدت مدید بگو دیرگاه
به جای مدتی است بگو چندی است
به جای مدد بگو یاری
به جای مدرس بگو استاد - آموزگار
به جای مدرسین بگو آموزگاران
به جای مدرن بگو نوین - امروزین
به جای مدعوین بگو میهمانان
به جای مدفون کردن بگو به خاک سپردن
به جای مدل (اروپایی) بگو الگو
به جای مدینه فاضله بگو آرمانشهر
به جای مذاکره بگو گفتگو
به جای مذبوحانه بگو نافرجام
به جای مذمت کردن بگو نکوهیدن
به جای مذهب - دین بگو کیش - آیین
به جای مذکر بگو نر
به جای مذکور بگو یادشده
به جای مراتع بگو چراگاه ها
به جای مراجعت بگو بازگشت
به جای مربع بگو چهارگوش
به جای مرتباً بگو پی در پی
به جای مرتبط بگو پیوسته
به جای مرتجع بگو واپسگرا
به جای مرتع بگو چراگاه
به جای مرتعش بگو لرزان
به جای مرحله دوم بگو گام دوم
به جای مرحوم بگو شادروان
به جای مرحومه بگو شادروان
به جای مرسوله پستی بگو بسته پستی
به جای مرسی بگو سپاس
به جای مرض بگو بیماری
به جای مرطوب بگو نمناک - نمور - نمدار
به جای مرفه بگو بانوا
به جای مرور بگو بازبینی
به جای مرکز تحقیقات بگو پژوهشگاه
به جای مرکز ثقل بگو گرانیگاه
به جای مریخ بگو بهرام
به جای مرید بگو پیرو
به جای مریض بگو بیمار
به جای مریض خانه بگو بیمارستان
به جای مریضی بگو بیماری
به جای مزاح بگو شوخی
به جای مزاحم شدن بگو دردسر دادن
به جای مزخرف بگو لیچار
به جای مزرعه بگو کشتزار
به جای مزیت بگو برتری
به جای مزین بگو آراسته
به جای مسابقه بگو پیکار
به جای مسافر بگو رهنورد - رهسپار
به جای مساوات بگو برابری
به جای مساوی بگو برابر
به جای مستبد بگو خودکامه
به جای مستبدان بگو خودکامگان
به جای مستتر بگو نهان
به جای مستحضر بگو آگاه
به جای مستحق بگو سزاوار
به جای مستراح بگو دستشویی - آبخانه - دست به آب
به جای مستشرق بگو خاورشناس
به جای مستضعف بگو بینوا
به جای مستعمل بگو کارکرده
به جای مستفیض بگو بهره مند
به جای مستفیض بگو بهره مند
به جای مستقیم بگو سر راست
به جای مستقیما بگو آشکارا - یکراست
به جای مستمر بگو پیوسته
به جای مستمعین بگو شنوندگان
به جای مستهلک بگو فرسوده
به جای مستولی بگو چیره
به جای مسخره است بگو خنده دار است
به جای مسقط الراس بگو زادگاه
به جای مسلخ بگو کشتارگاه
به جای مسلط بگو چیره
به جای مسلما بگو بی گمان
به جای مسولان بگو کارگزاران
به جای مسکن (دارو) بگو آرامبخش
به جای مسیر بگو راه - گذرگاه
به جای مسیل بگو خشکرود
به جای مشابه بگو همانند
به جای مشارالیه بگو نامبرده
به جای مشارکت بگو همکاری
به جای مشاهده بگو نگریستن - تماشا
به جای مشاهده کردن بگو تماشا کردن - درنگریستن
به جای مشاهیر بگو نام آوران
به جای مشاور بگو رایزن
به جای مشترک المنافع بگو همسود
به جای مشترک المنافع بگو همسود
به جای مشتمل بر ... بگو دربردارنده ...
به جای مشخصه بگو ویژگی - شناسه
به جای مشرق بگو خاور
به جای مشغله بگو کار و بار
به جای مشقت بگو رنج
به جای مشهور بگو نامی - نامدار - سرشناس
به جای مشورت بگو رایزنی
به جای مشکل است بگو سخت است
به جای مشکل بگو دشوار
به جای مشکلات بگو دشواری ها
به جای مصالح ساختمانی بگو ساختمایه ها
به جای مصدوم بگو آسیب دیده
به جای مصلی بگو نمازگاه
به جای مضایقه نمی کنم بگو خودداری نمی کنم فروگزاری نمی کنم
به جای مضطرب بگو پریشان
به جای مضطرب هستم بگو پریشانم
به جای مضیقه بگو تنگنا
به جای مطالبات بگو خواسته ها
به جای مطالعات بگو پژوهش ها
به جای مطبخ بگو آشپزخانه
به جای مطبوع بگو دلنشین-دلپذیر
به جای مطرح کردن بگو در میان گذاشتن
به جای مطرود بگو رانده شده
به جای مطلع بگو آگاه
به جای مطلوب بگو دلخواه
به جای مطمئناً بگو بی گمان
به جای مطیع بگو فرمانبردار
به جای مظلوم بگو ستمدیده
به جای مظهر یا سمبول(لاتین) بگو نماد
به جای مع الوصف بگو با اینهمه
به جای مع هذا بگو با اینهمه
به جای معاد بگو رستاخیز
به جای معادل بگو برابر
به جای معاش بگو روزی
به جای معاشرت بگو رفت و آمد
به جای معاصر بگو امروزین - امروزی
به جای معافیت بگو بخشودگی
به جای معاملات بگو داد و ستدها
به جای معاندت بگو دشمنی
به جای معاهده بگو پیمان نامه
به جای معاون بگو دستیار
به جای معبر بگو گذرگاه
به جای معتقدات بگو باورها
به جای معدودی بگو شماری
به جای معرفی بگو شناسایی
به جای معروف بگو سرشناس
به جای معروفترین بگو نامی ترین
به جای معضل بگو کاستی - دشواری
به جای معضلات بگو کاستی ها
به جای معطر بگو خوشبو
به جای معقول بگو بخردانه
به جای معلم بگو آموزگار
به جای معلومات بگو دانسته ها
به جای معما بگو چیستان
به جای معمم بگو دستاربند
به جای معنی بگو چم(cham )-آرش( arash)
به جای معکوس بگو وارونه
به جای معیار بگو سنجه
به جای مغرب بگو باختر
به جای مغرور بگو خودخواه-خودپسند
به جای مغفرت بگو آمرزش
به جای مفتوح بگو باز
به جای مفرح بگو دلگشا
به جای مَفصل بگو بندگاه
به جای مُفصل بگو پردامنه
به جای مفصل بگو گسترده
به جای مفقود الاثر بگو ناپدید - گم نشان
به جای مفقود شده بگو گم شده ناپدید شده
به جای مفلوک بگو بیچاره - درمانده - بدبخت
به جای مفید بگو سودمند
به جای مقابل بگو روبرو
به جای مقابله بگو رویارویی
به جای مقارن بگو همزمان - همهنگام
به جای مقاله بگو نوشتار
به جای مقاومت بگو پایداری
به جای مقایسه بگو سنجش
به جای مقایسه می کنم بگو می سنجم
به جای مقبره بگو آرامگاه
به جای مقتولین بگو جان باختگان - کشتگان
به جای مقداری بگو اندکی - چندی
به جای مقدس بگو ورجاوند( varjavand)
به جای مقدمه بگو پیشگفتار - سرآغاز
به جای مقدور بگو شدنی
به جای مقر بگو ستاد
به جای مقر سپاه بگو ستاد سپاه
به جای مقررات بگو آیین نامه
به جای مقصر بگو گناهکار
به جای مقطعی بگو دوره ای
به جای مقطوع النسل بگو بی فرزند
به جای مقننه بگو آیینگذاری
به جای مقنی بگو چاه کن
به جای مقوله بگو زمینه - گویه
به جای مقوی بگو نیروبخش
به جای مقیاس بگو پیمانه
به جای ملاح بگو ملوان
به جای ملاقات کرد بگو دیدار کرد
به جای ملامت بگو سرزنش-سرکوفت
به جای ملت بگو مردم
به جای ملتزم بگو پایبند
به جای ملحق شدن بگو پیوستن
به جای ملکه بگو شهبانو
به جای ممانعت بگو بازدارندگی - بازداری - جلوگیری
به جای ممتد بگو دنباله دار
به جای مملکت بگو کشور
به جای ممنوع بگو بازداشته
به جای ممنون بگو سپاس
به جای ممنونم بگو سپاسگزارم
به جای ممکن بگو شدنی
به جای من بعد بگو زین پس
به جای من حیث المجموع بگو رویهمرفته
به جای منادی بگو پیام آور
به جای مناره بگو گلدسته
به جای منازعه بگو درگیری - ستیز
به جای منازل بگو خانه ها
به جای مناسب بگو پسندیده
به جای مناسبت بگو فراخور
به جای مناطق آزاد بگو آزادگاه ها
به جای مناظره بگو گفتمان
به جای منتخب بگو برگزیده
به جای منتظر بگو چشم براه
به جای منتقدان بگو خرده گیران
به جای منتقدین بگو خرده گیران
به جای منجر شدن بگو انجامیدن
به جای منجر شده بگو انجامیده
به جای منجم بگو اخترشناس
به جای منجمد بگو یخبسته
به جای منحصر به فرد بگو بی همتا
به جای منحل شد بگو برچیده شد
به جای منحل کردن بگو برچیدن
به جای منزل بگو خانه
به جای منزه بگو پاک
به جای منزوی ساختن بگو گوشه نشین ساختن
به جای منسجم بگو هماهنگ
به جای منشاء بگو سرآغاز
به جای منصفانه بگو دادگرانه
به جای منصوب کردن بگو گماردن
به جای منصوب کردن بگو گماشتن
به جای منطقه آزاد بگو آزادگاه
به جای منطقه آزاد تجاری بگو آزادگاه بازرگانی
به جای منطقی بگو بخردانه
به جای منظره بگو چشم انداز
به جای منظومه شمسی بگو کهکشان‏ خورشیدی
به جای منع بگو بازداری
به جای منفعت بگو سود - هوده
به جای منفک بگو جدا
به جای منقل بگو آتشدان
به جای منهدم بگو نابود
به جای منوط به بگو وابسته به
به جای منکر شد بگو زیرش زد
به جای مهاجرت بگو کوچ
به جای مهارت بگو چیرگی
به جای مهلک بگو کشنده
به جای مهیا بگو آماده
به جای مواجه بگو روبرو
به جای موازنه بگو برابری
به جای موازنه قدرت بگو برابری نیروها
به جای موافقم بگو همداستانم
به جای موثر بگو کارساز
به جای موجب بگو مایه
به جای موجب نگرانی شد بگو مایه نگرانی شد
به جای موجبات بگو زمینه ها
به جای موجه بگو پذیرفتنی
به جای مورخ بگو گذشته نگار
به جای مورد بگو باره
به جای مورد نظر بگو دلخواه
به جای موزه بگو دیرینکده
به جای موسس بگو بنیادگزار
به جای موسسه بگو بنیاد-نهاد-سازمان
به جای موضوع بگو جستار
به جای موعد بگو زمان - سررسید
به جای موفق باشید بگو پیروز باشید
به جای موفق بگو کامیاب
به جای موفقیت بگو کامیابی
به جای موقت بگو گذرا - زودگذر
به جای موقع بگو هنگام
به جای مولود بگو فرزند
به جای مومن بگو باورمند
به جای مونث بگو ماده
به جای مکانیزم بگو سازوکار
به جای مکث بگو درنگ
به جای مکرمه بگو گرامی
به جای مکروه بگو ناپسند - زشت
به جای مکشوف بگو یافته
به جای مکشوفه بگو نویافته
به جای مکلف بگو ناچار - وادار
به جای میادین بگو میدان ها
به جای میسر است بگو شدنی است
به جای میلاد بگو زادروز
به جای مینیاتور بگو ریزنگاره
به جای مینیاتوری بگو ریزنگارگی
به جای مینیاتوریست بگو ریزنگارنده
به جای نا متناسب بگو بی قواره
به جای ناحق بگو ناسزا
به جای نادر بگو کمیاب
به جای نادم بگو پشیمان
به جای ناراضی بگو ناخشنود
به جای نارضایتی بگو ناخشنودی
به جای ناشکری بگو ناسپاسی
به جای ناشی از بگو برآمده از
به جای ناشی شده است بگو برآمده است
به جای ناشی می شود بگو بر می آید
به جای ناطق بگو سخنران
به جای ناعدالتی بگو بی دادگری
به جای نامبارک بگو ناخجسته
به جای نامرتب بگو نا به سامان
به جای نامرتبی بگو نا به سامانی
به جای نامطلوب بگو ناپسند
به جای نامنظم بگو نا به سامان
به جای ناموفق بگو ناکام
به جای نامیمون بگو ناخجسته
به جای نبض بگو تپش
به جای نجات بگو رهایی
به جای نجار بگو درودگر
به جای نجاری بگو درودگری
به جای نجوم بگو اخترشناسی
به جای نحوه بگو روش - شیوه
به جای نحوه کار بگو روش کار
به جای ندامت بگو پشیمانی
به جای ندرتاً بگو گاهی
به جای نزاع بگو کشمکش
به جای نزول پول بگو بهره پول
به جای نزولی بگو کاهنده
به جای نسبتاً بگو کمابیش
به جای نسل بگو دودمان
به جای نسوان بگو زنان
به جای نشاط بگو شادی
به جای نشریه ادواری بگو گاهنامه
به جای نشریه هفتگی بگو هفته نامه
به جای نصب کردن بگو گذاشتن
به جای نصف بگو نیم  یا نیمه
به جای نصیحت بگو پند یا اندرز
به جای نطق بگو سخنرانی
به جای نظارت بگو بازبینی - بازرسی - وارسی
به جای نظاره گر بگو بیننده
به جای نظافت بگو پاکیزگی
به جای نظافت را رعایت کنید بگو پاکیزه نگه دارید
به جای نظام بگو سامانه
به جای نظر به اینکه بگو از آنجا که
به جای نظم بگو سامان
به جای نظیر بگو همانند
به جای نفر بگو تن
به جای نفع بگو سود
به جای نفع خالص بگو سود ویژه
به جای نفیس بگو گرانمایه- باارزش
به جای نقطه عطف بگو چرخشگاه
به جای نقطه نظر بگو دیدگاه - نگرش
به جای نقیصه بگو کاستی
به جای نمک طعام بگو نمک خوراکی
به جای نهایتا بگو سرانجام
به جای نهایی بگو پایانی
به جای نهضت بگو جنبش
به جای نواقص بگو کاستی ها
به جای نورانی بگو درخشان
به جای نوشتجات بگو نوشته ها
به جای نوع بگو گونه
به جای هال بگو سرسرا
به جای هذیان بگو چرند
به جای هلیکوپتر بگو بالگرد
به جای هم معنی بگو هم چم - هم آرش
به جای هم وطن بگو هم میهن
به جای همان طور بگو همانگونه
به جای همجهت بگو همسو
به جای همفکران بگو هم اندیشان
به جای همینطور بگو همینگونه
به جای هیچ وجه بگو هیچگونه
به جای هیچوقت بگو هیچگاه
به جای واحد بگو یکتا
به جای واصله بگو رسیده - دریافتی
به جای واضح بگو روشن
به جای واعظ بگو سخنران
به جای واقعا بگو به راستی
به جای واقعه یا اتفاق بگو رویداد یا رخداد
به جای واقعی بگو راستین
به جای والا بگو وگرنه
به جای والد بگو پدر
به جای والده بگو مادر
به جای والله بگو به خدا
به جای والی بگو استاندار
به جای واکمن بگو پخش همراه
به جای وب سایت بگو تارنما
به جای وبلاگ بگو تارنگار
به جای وثیقه بگو پشتوانه
به جای وجود بگو هستی
به جای وحدت بگو همبستگی- یگانگی
به جای وحشت بگو هراس-ترس-بیم
به جای وحشت کردن بگو ترسیدن -هراسیدن
به جای وحشتناک بگو هراسناک - ترسناک
به جای وحشیانه بگو ددمنشانه
به جای وخیم بگو ناگوار
به جای ودیعه بگو سپرده
به جای وراث بگو بازماندگان
به جای وراجی بگو پرگویی
به جای ورم بگو آماس
به جای ورید بگو رگ
به جای وزین بگو سنگین
به جای وساطت بگو میانجیگری-میانجی
به جای وساطت کردن بگو میانجیگری کردن
به جای وسط بگو میان یا میانی
به جای وسعت بگو گستره
به جای وصیتنامه بگو درگذشتنامه
به جای وضع حمل بگو زایمان
به جای وضعیت بگو چگونگی
به جای وضو بگو دست نماز
به جای وضوح بگو روشنی
به جای وطن بگو میهن
به جای وطنی بگو میهنی
به جای وفات بگو مرگ - درگذشت
به جای وفور بگو فراوانی
به جای وقاحت بگو بی شرمی
به جای وقایع بگو رویدادها
به جای وقتی که بگو هنگامیکه
به جای وقتی که در باز شد... بگو هنگامی که در باز شد ...
به جای وقیح بگو بی شرم
به جای ولادت بگو زادروز
به جای ولاغیر بگو و دیگر هیچ
به جای ولیعهد بگو جانشین
به جای وکیل مجلس بگو نماینده مجلس
به جای کابوس بگو بختک
به جای کابینت (فرانسه) بگو گنجه
به جای کاتالیزور (اروپایی) بگو کنشیار
به جای کاذب بگو دروغین
به جای کار مشکلی است بگو کار دشواری است
به جای کارخانجات بگو کارخانه ها
به جای کاسب بگو سوداگر
به جای کاشف بگو یابنده
به جای کافی است بگو بس است
به جای کامپیوتر بگو رایانه
به جای کاندیدا بگو نامزد
به جای کبد بگو جگر
به جای کبیر بگو بزرگ
به جای کثرت بگو فراوانی
به جای کثیر الانتشار بگو پرشمارگان
به جای کثیف بگو ناپاک
به جای کدورت بگو دلگیری
به جای کذاب بگو دروغگو
به جای کذب بگو دروغ
به جای کسب علم بگو دانش اندوزی
به جای کسب و کار بگو سوداگری
به جای کسرکردن بگو کاستن
به جای کسوف بگو خورشید گرفتگی
به جای کفاش بگو کفشگر
به جای کفاشی بگو کفشگری
به جای کفایت بگو بسنده-بسندگی
به جای کفایت می کند بگو بسنده می کند
به جای کفن و دفن بگو خاکسپاری
به جای کل بگو همه
به جای کلاً بگو رویهمرفته
به جای کلام بگو سخن
به جای کلام خدا بگو سخن خدا
به جای کلاه مال من است بگو کلاه از من است
به جای کلمات بگو واژه ها
به جای کلمه بگو واژه
به جای کلمه عبور بگو گذرواژه
به جای کلیپ بگو نماهنگ
به جای کلیت بگو همگی
به جای کم نظیر بگو کم مانند - بی مانند
به جای کم و کیف بگو چند و چون
به جای کمالات بگو شایستگی - شایستگی ها
به جای کماکان بگو همچنان
به جای کن فیکون بگو زیر و رو - زیر و زبر
به جای کنترل بگو مهار
به جای کنتور (اروپایی) بگو شمارنده
به جای کنگره بگو همایش
به جای کهولت بگو پیری
به جای کوپن بگو کالابرگ
به جای کیاست بگو زیرکی - هوشیاری
به جای یاغی بگو سرکش
به جای یأس بگو ناامیدی
به جای یقین بگو باور
به جای یقینا بگو بی گمان
به جای یورتمه بگو چارگامه
به جای یومیه بگو روزانه
به جای یک ذره بگو یک خرده
به جای یک ربع بگو یک چهارم
به جای یک عده بگو شماری
به جای یکطرفه بگو یکسویه

تست کور رنگی

تست کور رنگی

شاید باورتان نشود ولی از هر ۱۰ نفر، ۱ نفر دارای کور رنگی سبز-قرمز می باشد. برای فهمیدن اینکه آیا شما هم دارای چنین مشکلی هستید یا خیر، سعی کنید اعداد نوشته شده در دایره های زیر را بخوانید. در بر خی از این دایره ها هم چیزی نوشته نشده است!

             

            

        

 

 

این هم نتایج. در تمامی دایره ها عددی نوشته شده است که افراد دارای دید سالم آنرا می بینند.

Normal Color Vision

افراد دارای دید سالم

Red-Green Color Blind

افراد دارای کور رنگی

 

Left

چپ

Right

راست

 

Left

چپ

Right

راست

Top

بالا

25

29

Top

بالا

25

Spots

نقطه

Middle

وسط

45

56

Middle

وسط

Spots

نقطه

56

Bottom

پایین

6

8

Bottom

پایین

Spots

نقطه

Spots

نقطه

 

 خوب حالا بگید که تو این دایره پایینیه چه عددی نوشته شده ؟

 
 
 
افراد دارای دید سالم عدد 5 رو می بینند در حالی افراد دارای کوررنگی سبز-قرمز عدد 2 را می بینند.

پیشینه و فلسفه شطرنج

پیشینه و فلسفه شطرنج

پیشینه و فلسفه شطرنج

«شطرنج نحوه تفکر منطقى و کارآمد را آموزش مى دهد و انتخاب بهترین گزینه از میان گزینه هاى موجود را نشان داده و مى تواند به دانش آموزان اهمیت برنامه ریزى و همچنین پیامد تصمیم گیرى را بیاموزد. شطرنج ذهن انسان را به مبارزه مى طلبد.


شطرنج در واقعیت فقط یک بازى است. رقابتى خلاق و مفرح. بازیى که چندان متفاوت از سایر ورزش ها نیست. اما تفاوت برجسته اى که آن را متمایز مى کند در این است که جزو معدود بازیهایى است که ذهن انسان را به تمامى تمرین مى دهد درحالى که درقابلیت تحکیم شخصیت و تقویت اعتماد به نفس با دیگر ورزشها مشترک است.

شطرنج از جمله بهترین و مؤثرترین ابزاردرآماده کردن کودکان براى مواجهه با دنیاى کنونى است که روز به
روز در دریاى اطلاعات فروتر مى رود و همراه با آن موقعیت هاى دشوارترى در تصمیم گیرى را به ارمغان مى آورد.»
 
واژه «شطرنج»تلفظ فارسی «چاتورانگا » است کلمه ای که در زبان سانسکریت برای نام گذاری این بازی به کار برده می شود، جایی که معمولا از آن به عنوان نخستین زادگاه این بازی یاد می شود. اگر چه بازیهای مشابهی در کره، چین، ژاپن و تایلند رواج داشته است اما شطرنج امروزی به این بازی هندی برمی گردد که در دوره ساسانیان وارد ایران شده و آنگاه در کشورهای اسلامی، اروپا و روسیه تکامل پیدا کرده است. برخی شطرنج را یک سرگرمی میدانند وعده ای دیگر آن را یک ورزش رزمی ذهنی محسوب می کنند. موفقیت در این ورزش بیش از هر چیز به توان تحلیل و فهم انتزاعی ذهن وابسته است.
 

پیشینه ی بازی شطرنج در ایران

 بر پایه ی گواهی های تاریخی در دوره ی ساسانی، به چند بازی درباری به نامهای شترنگ و نیواَرتخشیر(نَرد) اَشتپَد(هشت پا یا دارای هشت خانه!)، زَمب و ... اشاره شده.

  پیرامون بازی شترنگ(شطرنج) و زمان و جایگاه پیدایش آن نگره های فراوانیست. برخی پیشینه ی آن را به (۳-۴ پ.ز) پیش میبرند و گمان میبرند که بازی هایی همسان شترنگ در هندوستان و چین و مصر وجود داشته. پژوهشگر انگلیسی به نام بِلَند(bland) در نسک(کتاب) خود "در باب شطرنج ایرانی" که در سال ۱۸۵۱در لندن به چاپ رسید کوشیده که نشان دهد شطرنج از ایران به هند رفته و دگر بار به ریختی کاملتر به ایران و سرزمین خود بازگشته. 

پیشینه و فلسفه شطرنج

 ریچارد فرای به این هوده(نتیجه) رسیده است که:  "شطرنج را برزویه ی پزشک، به همراه شماری نسک سانسکریت از هندوستان به ایران آورده "(۱)

 در میان شگفتی های خسروپرویز به شَترَنگی اشاره شده که مهره هایش از یاقوت و زمرد بوده و از تخته نردی سخن رانده میشود که از مرجان و فیروزه بوده.(۲) م.م.دیاکونوف حتی بر این باور هست که آموختن بازی های شترنگ و نرد جزو برنامه های آموزشی فرزندان نجیب زادگاه و بزرگان دوره ی ساسانی بوده.(۳)

  فردوسی پیرامون شَترَنگ چنین بازگویی کرده که: "جمهور، پادشاه هندوان، پس از آنکه دارای فرزندی به نام گو شد، درگذشت. بزرگان کشور برادرش به نام مای را به جانشینی او برگزیدند. مای با بیوه ی برادر ازدواج کرد و دارای فرزندی تلحند نام شد. مای در حالی که تلحند ۲ ساله و گو ۷ ساله بود، در گذشت. این بار بزرگان مادر آن دو را به پادشاهی برگزیدند. ملکه هر دو را به موبدان سپرد تا تربیت شوند. پس از این هر دوی اینها برای جانشینی مادر به پیش او آمدند و مادر نیز هیچ کدام را ناامید نکرد. جنگی میان هواداران دو فرزند رخ میدهد و تلحند کشته میشود. مهتران و بزرگان برای نشان دادن کارزار جنگ، این بازی را ساختند و مادر دریافت که فرزندش کشته شده ".(۴)

 یعقوبی نیز روایتی همسان فردوسی را بیان میکند: "زنی خردمند بر هندوستان فرمانروایی میکرد دشمن به کشور او تاخت و یکی از ۴ فرزند او در جنگ کشته شد. مردم برای آگاه کردن پادشاه، دست به دامان دانشمندی به نام غفلان شدند و او شترنگ را پدید آورد که جنگی بدون کُشتار بود. سپس آن را به شاگرد خود یاد داد و در حضور پادشاه با او بازی کرد و در پایان گفت: شاه مات، ملکه به خود آمد و دریافت دیدگاه او چیست. پس به غفلان گفت آیا پسرم کشته شد؟ غفلان گفت تو خود فرمودی. ملکه پس از پایان کار سوگواری از غفلان حاجت خواست، غفلان به قراری که گذشت، گندم خواست و چون کار محاسبه گندم به دشواری کشید، گفت مرا نیازی بدان نیست؛ زیرا اندکی از دنیا مرا بسنده است ".(۵)

یک جوان ایرانی در حال بازی شطرنج بادو استاد.شطرنج از قرن سوم میلادی در ایران بازی می شده است.

 شطرنج در ایران

بازگویی فردوسی از درونشُد شترنگ به ایران به احتمال زیاد برپایه ی ماتیکان چترنگ(از آثار پهلوی و ساسانی) به نظم کشیده شده:

فرستاده ی رای، پادشاه هند با هزار بار شتر به درگاه نوشین روان می آید. از پیشکش های شاه هند به پادشاه ایران یک تخت شترنگ هست. فرستاده افزون بر پیشکش کردن هدایا پیام رای را نیز میرساند:

کسی کو به دانش برد رنج بیش ** به فرمای تا تخت شطرنج پیش

نهند و زهر گونه رای آورند ** که این نغز بازی به جای آورند

بدانند هر مهره ای را بنام  ** که چون راند بایدش و خانه کدام

پیاده بدانند و پیل و سپاه  ** رخ و اسپ و رفتار فرزین و شاه

اگر فرهیختگان و دانشمندان ایرانی توانستند این بازی را یاد بگیرند و از آن سر در بیاورند، همان باژ همیشگی را به بارگاه شاه ایران میفرستیم، اما اگر چنین نشد، چون در دانش و خرد از ما شکست خورده اند، افزون بر اینکه نباید باژی از ما بخواهید که باید به پرداخت باژ به ما نیز تن در دهید، چرا که دانش برتر از هر چیزیست.

 انوشیروان یک هفته زمان خواست و پس از آنکه همه بزرگان و اندیشمندان از رمزگشایی بازی درماندند، بُزُرگمهر دانشمند و پُرآوازه، پس از دیدن بازی اینچنین میگوید:

من این نغز بازی به جای آورم  *** خرد را برین رهنمای آورم

و چنین میکند پس از یک روز و یک شب به همه ی ریزه کاری های آن پی میبرد در بارگاه انوشیروان به فرستاده ی رای چنین میگوید:

بیاراست دانا یکی رزمگاه  * به قلب اندرون ساخته جای شاه

چپ و راست صف برکشیده سپاه ** پیاده به پیش اندورن رزم خواه

هشیوار دستور بر دست شاه ** به رزم اندرونش نماینده راه

بیاراسته پیل جنگی دو سوی ** به جنگ اندرون همگنان کرده روی

وزو برتر اسپان جنگی به پای ** نشانده بر ایشان دو پاکیزه رای

هماورد گشته رخان بر دو روی ** به دست چپ و راست پرخاشجوی

چو بوزرجمهر آن سپه را براند ** همه انجمن در شگفتی بماند

سپس بزرگمهر دانا بازی نَرد را می آراید و تخته نرد برای رای فرستاده میشود و هندوان از رمزگشایی آن در میمانند و باژ همیشگی از هند به دربار انوشیروان سرازیر میشود

منبع : http://ariapars.persianblog.com/

مهره های شطرنج یا اقشار مختلف مردم

پیشینه و فلسفه شطرنج
 

آنچه در گذشته شطرنج نامیده میشده به شکلی کاملا" متفاوت با امروز بوده است. اگر شیوه زندگی مردم آن روزها را بدانید خواهید فهمید که مردم چطور زمان فراغت و اوقات بیکاریشان را پر میکردند. اگر قواعد بازی آنها را ببینید متوجه میشوید که شطرنج چقدر ورزش ظریف، دقیق و زیبایی است.

شطرنج ورزشی بوده که هم در زندگی معمولی و هم در جشنها و هم در جنگها اغلب مورد استفاده بود است. البته برخی علت استفاده از آن در جنگها را بالا بردن تمرکز و هوشیاری سربازان میدانند. شطرنج قرنها پیش در سرزمینهایی چون هند، ایران و چین انجام میشده. هیچکس به طور دقیق نمیداند که این بازی اصالتا" مال کجاست.

حرکت به سمت اروپا
در قرن 7 - 8 سربازان عرب که در همسایگی ایرانیها زندگی میکردند در حین تاخت و تاز به ایران این بازی را از آنها یاد گرفتند. پس از آن که اعراب به اسپانیا تاختند، سربازان این ورزش را به اسپانیایی ها یاد دادند و پس از آنکه ماتادورها به سرعت این ورزش را فرا گرفتند به فاصله کوتاهی در سراسر اروپا منتشر شد.

این اروپایی ها بودند که نام امروزی Chess را با آن نهادند شاید به این دلیل که با تلفظ نام ایرانی آن مشکل داشتند برای همین اسم این بازی را با جامعه مدرنیته خود تطبیق دادند. ایرانی ها به این بازی Shatranj و هندی ها Shaturanga می گفتند. (البته واقعیت آن است که Shaturanga با شطرنج امروزی تفاوت بسیاری داشته است و شطرنجی که امروزه بعنوان Chess در دنیا شناخته می شود بیشتر شبیه بازی Shatranj ایرانی ها می باشد.) اگرچه امروز این نامها که برای ورزشها انتخاب شده چندان جدید و مدرن نیست ولی هزاران سال پیش این اسامی جلوه خاصی داشته ، همانطور که افراد با انتخاب نام خود تفاوتشان را با سایر قشرهای جامعه نمایان میکردند.

پیشینه و فلسفه شطرنج 
علاقه مردم هند به شطرنج

مهره پیاده
در صفحه شطرنج همانند کارگران مزارع روی زمین زراعی هستند که بیش از مهره دیگریروی صفحه کار و حرکت میکند و غالبا" با فداکاری مهره های با ارزش را نجات میدهند و خود قربانی میشوند. در زمانهای بسیار دور (حتی قبل از قرون وسطی) کارگران و رعیتها از هیچ امکاناتی برای زندگی بهره مند نبودند و ملاکان و زمین داران جز غذایی برای زنده ماندن چیزی به آنها نمیدادند. قشر ضعیف جامعه در آن روزگار زندگی بدی داشتند، به سختی کار میکردند و در جوانی میمردند و غالبا" از جنگ و لطمه های آن بی نصیب نبودند. آنها باید قربانی میشدند تا صاحبان زمین یا فرار کنند یا زنده بمانند!
 

پیشینه و فلسفه شطرنج

رخ یا قلعه
در صفحه شطرنج در حکم خانه یا پناهگاه است. همان چیزی که صدها سال پیش مردم تنها میتوانستند ساعتی کوتاه در آن از شر دستورات ریز و درشت اربابان در امان باشند. در شطرنج هر بازیکن 2 مهره رخ دارد که البته گاهی اوقات rooks هم نامیده میشود.

مهره اسب
در صفحه شطرنج یکی از سربازان حرفه ای است که وظیفه اش محافظت از مهره های با ارزش و مهم است و هر بازیکن 2 مهره اسب در دو طرف صفحه اش دارد. اهمیت اسب در صفحه شطرنج از پیاده بیشتر است اما مهره هایی مثل فیل، شاه یا وزیر به مراتب ارزش بیشتری دارند. شاید به گونه ای هدف بازی مثل شطرنج نحوه محافظت و مراقبت از داراییهای با ارزش و مهم زندگی باشد که برای حفظ و رسیدن به چیزهای مهم انسان بایستی از چیزهای کوچکتر و بی اهمیت تر چشم پوشی کند.

پیشینه و فلسفه شطرنج
گری کاسپاروف
مهره ای بنام فیل،
برای هر یک از طرفین بازی 2 مهره فیل وجود دارد که نمایانگر چیزی شبیه کلیساست. کلیسا در زمانهای دور نشانه ثروت و قدرت بوده و برای مردم از ارزش زیادی برخوردار بوده، به طور کلی مذهب نقش مهمی در زندگی مردم ایفا میکرده. کلمه bishop (به معنی اسقف) نام یکی از مقربین کلیساهای کاتولیک بوده که در زمان خود از قدرت و احترام بالایی برخوردار بوده است.

ملکه (وزیر)
تنها مهره ای در شطرنج است که ماهیت زن دارد و البته قدرتمندترین مهره صفحه هم هست. در بازی شطرنج هر بازیکن تنها یک ملکه (وزیر) دارد در آن سالها مردم بر این باور بودند که ملکه (وزیر) غالبا" تنها کسی است که میتواند پادشاه را مجاب به انجام بعضی از امور کند. شاه بلندقدترین مهره شطرنج است که توسط تمامی مهره های صفحه محافظت میشود. در آن سالها هم، پادشاه همواره در پناه صد ها سرباز رفت و آمد و زندگی میکرد و البته افراد جامعه از غنی ترین تا فقیرترین وظیفه داشتند تا در هر شرایطی حامی منافع پادشاه باشند.

دفعه دیگری که صفحه شطرنجتان را باز کردید و خواستید با دوستتان بازی کنید حتما" تاریخچه بازی شطرنج را به خاطر بیاورید چرا که برخی از بخشهای آن یاد آورزندگی مردم در صدها سال پیش است زندگی سختی که حالا برای هر یک از ما حکم بازی را دارد.

دانلود تعدادی بازی شطرنج